English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
transubstantiation تبدیل جسمی بجسم دیگر
Other Matches
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
transubstantiation اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
dispersoid پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر
metamer جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
code تبدیل دستورات یا داده به فرم دیگر
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
fluidic وابسته بجسم سیال
readers وسیلهای که داده ذخیره شده روی یک رسانه را می خواند و به قالب دیگر تبدیل میکند
reader وسیلهای که داده ذخیره شده روی یک رسانه را می خواند و به قالب دیگر تبدیل میکند
luteal وابسته بجسم زردتخمدان یا زرده تخم مرغ
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
translate تبدیل داده از یک نوع به نوع دیگر
translated تبدیل داده از یک نوع به نوع دیگر
translates تبدیل داده از یک نوع به نوع دیگر
translating تبدیل داده از یک نوع به نوع دیگر
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
somatic جسمی
carnal جسمی
bodily pain جسمی
substantial جسمی
corporals جسمی
corporal جسمی
corporeal جسمی
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
physically handicapped معلول جسمی
physical psychological جسمی- روانی
materials کلی جسمی
material کلی جسمی
so matic طبیعی جسمی
superphysical ابر جسمی
corporeity خاصیت جسمی یامادی
somatotypic نوع جسم ساختمان جسمی
somatotype نوع جسم ساختمان جسمی
the colouring p of a substance ماده رنگ دهنده جسمی
whaleback هر جسمی شبیه پشت بالن
embolic مربوط به انسداد رگ بوسیله جسمی
electrolysis تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
heredity رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
allotrope جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
radio activity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radioactivity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
gyrostat التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
hemihydrate هیدرات جسمی که دارای نیم ملکول اب است
declination فاصله زاویهای تا جسمی روی کره سماوی
tags جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
catalysis اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
luminescence پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
variable incidence جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
antimatter جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
acetolysis تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
polymer جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymers جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
binary to hexadecimal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
nucleole جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
connector تبدیل
converting تبدیل
conversion تبدیل
converted تبدیل
changing تبدیل
move تبدیل
reducer تبدیل
changes تبدیل
shift تبدیل
changed تبدیل
reduce تبدیل
change تبدیل
reducing تبدیل
transformation تبدیل
code conversion تبدیل کد
conversions تبدیل
reductions تبدیل
reduction تبدیل
commutation تبدیل
reforming تبدیل
converts تبدیل
cinversion تبدیل
transform تبدیل
toggles تبدیل
permutation تبدیل
translation تبدیل
toggle تبدیل
panification تبدیل
modification تبدیل
transformed تبدیل
transforming تبدیل
transforms تبدیل
interconversion تبدیل
converter تبدیل گر
convert تبدیل
alteration تبدیل
permutations تبدیل
adapter تبدیل
transmutation تبدیل
reduces تبدیل
to change for the better تبدیل به بهترشدن
direct conversion تبدیل مستقیم
solidification تبدیل به جامد
substitution of an obligation تبدیل تعهد
media conversion تبدیل رسانه ها
double conversion تبدیل دوگانه
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
toggle key کلید تبدیل
decimalize تبدیل به اعشارکردن
direct reading galvanometer گالوانومتر بی تبدیل
symmetry transformation تبدیل تقارنی
three way switch کلید تبدیل
lapidification تبدیل به سنگ
silicification تبدیل به درکوهی
similarity transformation تبدیل مشابهتی
current transformation تبدیل جریان
data conversion تبدیل داده ها
silicification تبدیل بسنگ
money exchange تبدیل پول
incommutability تبدیل ناپذیری
monarchize تبدیل به سلطنت
laplace transformation تبدیل لاپلاس
demodulator تبدیل میکند
liquefaction تبدیل به مایع
reducer تبدیل کننده
convertor الت تبدیل
convertor تبدیل کننده
impedance transformation تبدیل امپدانس
process conversion تبدیل فرایند
prtrifaction تبدیل به سنگ
glassy transition تبدیل شیشهای
internal conversion تبدیل باطنی
gamma transition تبدیل شیشهای
frequency converter تبدیل گر بسامد
frequency translation تبدیل فرکانس
transmutation تبدیل هستهای
transmutation تبدیل عناصر
frequency transformation تبدیل فرکانس
multi way switch کلید تبدیل
convert تبدیل کردن
power converter station پست تبدیل
interpretative تبدیل میکند
image transformation تبدیل تصویر
hepatization تبدیل بجگر
heat of transformation گرمای تبدیل
nuclear transformation تبدیل هستهای
incommutably تبدیل ناپذیر
interconversion تبدیل متقاطع
gleization تبدیل به خاک رس
parallel conversion تبدیل موازی
phase transition تبدیل فاز
gear level تبدیل کردن
interconvertible قابل تبدیل
internal conversion تبدیل درونی
platiforming تبدیل با پلاتین
lamp bulb adapter تبدیل لامپ
rotary converter تبدیل گر گردان
saccharification تبدیل به قند
file conversion تبدیل فایل
fiel conversion تبدیل فایل
salification تبدیل به نمک
fiel conversion تبدیل پرونده
turns تبدیل کردن
turn تبدیل کردن
scorify تبدیل به کف کردن
converts تبدیل کردن
frequency change تبدیل بسامد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com