Dictiornary-Farsi | تبدیل شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
transmutative	تبدیل شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
novatio non presumiter	تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
conversion scale	مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration	تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution	تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler	اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion	تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion	تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
conversion	1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions	1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
resolvable	حل شدنی
executable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
dissoluble	حل شدنی
practicable <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
solvable	حل شدنی
doable	شدنی
pracitcable	شدنی
collapsible	له شدنی
possible	شدنی
dissolvable	اب شدنی
makable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
ramrod	خم شدنی
solvency	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
ramrods	خم شدنی
corruptible	گمراه شدنی
fatiguable	خسته شدنی
fermentable	ترش شدنی
food for powder	کشته شدنی
fatigable	خسته شدنی
dissolvable	معاف شدنی
erectile	راست شدنی
erectile	سیخ شدنی
erasable	پاک شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
ductile	مفتول شدنی
eversible	واژگون شدنی
exemptible	معاف شدنی
extractable	استخراج شدنی
extricable	خلاص شدنی
drawable	کشیده شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
improvability	اصلاح شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lapsable	باطل شدنی
disposable	مصرف شدنی
lapsible	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lapsible a	سلب شدنی
makable	ساخته شدنی
masticable	جویده شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
lacerable	پاره شدنی
isoable	جدا شدنی
in sight	دیده شدنی
inculpable	متهم شدنی
inflexional	صرف شدنی
invertible	معکوس شدنی
mibeable	استخراج شدنی
inquirable	جویا شدنی
inscribable	محاط شدنی
inspirable	الهام شدنی
weirs	سد غرق شدنی
weir	سد غرق شدنی
insurable	بیمه شدنی
ionizable	یون شدنی
foregettable	فراموش شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
separable	جدا شدنی
feasibility	شدنی بودن
changeable	دگرگون شدنی
despairing	مایوس شدنی
abolishable	موقوف شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
absorbable	جذب شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
annihilable	نابود شدنی
amenable	رام شدنی
appeasable	ارام شدنی
applicatory	اعمال شدنی
archival	بایگانی شدنی
exhaustible	تمام شدنی
approachable	نزدیک شدنی
detachable	جدا شدنی
locking	قفل شدنی
attainable	نائل شدنی
perishable	نابود شدنی
liquids	پول شدنی
liquid	پول شدنی
perishable	هلاک شدنی
perishable	فاسد شدنی
renewable	تجدید شدنی
ascertainable	محقق شدنی
assimilable	جذب شدنی
corrodible	خورده شدنی
perceptible	ادراک شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
debauchable	بدراه شدنی
decomposable	فاسد شدنی
deducible	استنباط شدنی
depletable	تمام شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depreciable	کم بها شدنی
excusable	معاف شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
dispersible	متفرق شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
biddability	مزایده شدنی
buyable	خریده شدنی
serviceable	روبراه شدنی
soluble	حل شدنی محلول
compressible	خلاصه شدنی
condensable	غلیظ شدنی
congealable	بسته شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
consumable	مصرف شدنی
effectual	انجام شدنی
consumptible	تمام شدنی
contractible	کوچک شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
severable	سوا شدنی
tawie	رام شدنی
tensive	کشیده شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
tractile	کشیده شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
transposable	جابجا شدنی
vaporizable	بخار شدنی
wieldy	اداره شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
transplantable	پیوند شدنی
shrinkable	جمع شدنی
spareable	یدکی شدنی
spendable	خرج شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
vaporable	بخار شدنی
spoilable	خراب شدنی
superable	مغلوب شدنی
superimposable	اضافه شدنی
surmountable	فائق شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
removable	معزول شدنی
reducible	ساده شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
pulverizable	پودر شدنی
retractile	جمع شدنی
retracttable	جمع شدنی
pulverable	پودر شدنی
visible	دیده شدنی
rightable	راست شدنی
rightable	درست شدنی
incorporation	یکی شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
removable	برداشته شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
satiable	اشباع شدنی