Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
interconversion
تبدیل متقاطع
Other Matches
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
traversed
خط متقاطع
traverse
خط متقاطع
transverse
متقاطع
traverse
متقاطع
crossest
متقاطع
traverses
متقاطع
traversing
متقاطع
traversing
خط متقاطع
crisscross
متقاطع
traversed
متقاطع
crosses
متقاطع
intersecting
متقاطع
thwartwise
متقاطع
intercepter
متقاطع
cross
متقاطع
crossover
متقاطع
traverses
خط متقاطع
crosser
متقاطع
unresolved corners
حاشیه متقاطع
transverse section
برش متقاطع
transversely
بطوراریب یا متقاطع
cross bearings
سمتهای متقاطع
cross-sections
سطح متقاطع
cross-section
سطح متقاطع
intersecting
قوسی متقاطع
interlacing arches
طاقهای متقاطع
crosshatching
هاشورزنی متقاطع
crosscurrent
جریان متقاطع
cross wires
سیمهای متقاطع
secant
خط قاطع متقاطع
cross hatch
هاشور متقاطع
cross fire
اتش متقاطع
secant line
خط متقاطع
[ریاضی]
cross fire
اتشبار متقاطع
crossrail
ریل متقاطع
closed traverse
خطوط متقاطع
groined vault
طاق متقاطع
diagonal
سیم بر متقاطع
coefficient of cross elasticity
ضریب کشش متقاطع
word square
جدول کلمات متقاطع
cross elasticity of demand
کشش متقاطع تقاضا
built up crossing
قطعه ریل متقاطع
inweave
درهم متقاطع کردن
crossword puzzle
جدول کلمات متقاطع
interlacing arch
طاق های متقاطع
thwartwise
بطور متقاطع اریب
charade
جدول کلمات متقاطع
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross buck
حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
crossover
متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches
طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
crossbones
تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
autotomous
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
crosser
قطع کردن متقاطع کردن
crossest
قطع کردن متقاطع کردن
crosses
قطع کردن متقاطع کردن
cross
قطع کردن متقاطع کردن
conversions
تبدیل
reforming
تبدیل
commutation
تبدیل
transmutation
تبدیل
cinversion
تبدیل
connector
تبدیل
transformation
تبدیل
reducer
تبدیل
converted
تبدیل
transform
تبدیل
code conversion
تبدیل کد
convert
تبدیل
converter
تبدیل گر
transformed
تبدیل
interconversion
تبدیل
transforming
تبدیل
converting
تبدیل
reduction
تبدیل
reductions
تبدیل
converts
تبدیل
transforms
تبدیل
modification
تبدیل
alteration
تبدیل
translation
تبدیل
permutations
تبدیل
reducing
تبدیل
shift
تبدیل
toggles
تبدیل
changing
تبدیل
panification
تبدیل
changes
تبدیل
changed
تبدیل
change
تبدیل
move
تبدیل
permutation
تبدیل
conversion
تبدیل
toggle
تبدیل
reduce
تبدیل
adapter
تبدیل
reduces
تبدیل
reduction
اختصار تبدیل
silicification
تبدیل به درکوهی
reductions
اختصار تبدیل
evaporated
تبدیل به بخارکردن
transmutative
قابل تبدیل
money exchange
تبدیل پول
rotary converter
تبدیل گر گردان
calcination
تبدیل باهک
reductional
تبدیل کاهش
calcification
تبدیل به اهک
liquefaction
تبدیل به مایع
code conversion
تبدیل رمز
basify
تبدیل به قلیاکردن
vaporization
تبدیل به بخار
changer
تبدیل میکند
change over switch
کلید تبدیل
salification
تبدیل به نمک
catforming
تبدیل با کاتالیزور
transformer
تبدیل کننده
saccharification
تبدیل به قند
scorify
تبدیل به کف کردن
catalytic reforming
تبدیل کاتالیزوری
transformation
تبدیل صورت
transmutation
تبدیل عناصر
transmutation
تبدیل هستهای
silicification
تبدیل بسنگ
changer
کلید تبدیل
media conversion
تبدیل رسانه ها
hedging
تبدیل پوششی
cineration
تبدیل بخاکستر
interconvertible
قابل تبدیل
lapidification
تبدیل به سنگ
actification
تبدیل به سرکه
transmuted
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
reducer
تبدیل کننده
commuted
تبدیل کردن
commutes
تبدیل کردن
lamp bulb adapter
تبدیل لامپ
transmuting
تبدیل کردن
approach transition
تبدیل ورودی
animalization
تبدیل به حیوان
prtrifaction
تبدیل به سنگ
internal conversion
تبدیل درونی
internal conversion
تبدیل باطنی
aggravation
تبدیل به بدتر
process conversion
تبدیل فرایند
power converter station
پست تبدیل
transmute
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
parallel conversion
تبدیل موازی
transform
تبدیل کردن
evaporating
تبدیل به بخارکردن
evaporates
تبدیل به بخارکردن
lactation
تبدیل به شیر
evaporate
تبدیل به بخارکردن
upturn
تبدیل به احسن
multi way switch
کلید تبدیل
c.r.
تبدیل کاتالیزوری
nuclear transformation
تبدیل هستهای
phase transition
تبدیل فاز
acidifier
تبدیل به اسیدکننده
platiforming
تبدیل با پلاتین
bituminize
تبدیل بقیرکردن
transforms
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
laplace transformation
تبدیل لاپلاس
transformed
تبدیل کردن
reduction coefficient
ضریب تبدیل
transmutable
قابل تبدیل
interchangeable
قابل تبدیل
current transformation
تبدیل جریان
data conversion
تبدیل داده ها
gleization
تبدیل به خاک رس
decimalize
تبدیل به اعشارکردن
gear level
تبدیل کردن
direct reading galvanometer
گالوانومتر بی تبدیل
direct conversion
تبدیل مستقیم
double conversion
تبدیل دوگانه
to turn
[into]
تبدیل شدن
[به]
convertible
قابل تبدیل
heat of transformation
گرمای تبدیل
impedance transformation
تبدیل امپدانس
transmutative
تبدیل شدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com