Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
Other Matches
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
inexperienced
بی تجربه
immature
بی تجربه
backgrounds
تجربه
experienced
با تجربه
background
تجربه
unskilled
<adj.>
کم تجربه
greenest
بی تجربه
green
بی تجربه
experimented
تجربه
experiences
تجربه
naive
بی تجربه
experiencing
تجربه
experience
تجربه
experiment
تجربه
unskilled
بی تجربه
inexpert
بی تجربه
experiments
تجربه
experimenting
تجربه
naif
بی تجربه
half baked
بی تجربه
unskillful
بی تجربه
practice
تجربه
beardless
بی تجربه
the tule of thumb
تجربه
raw
بی تجربه
have been around
<idiom>
تجربه داشتن
experience
تجربه ازمایش
without experience
بی تجربه ناازموده
veteran
بازیگر با تجربه
to bring to the proof
به تجربه رساندن
veterans
بازیگر با تجربه
to put to proof
به تجربه رساندن
traumatic experience
تجربه اسیب زا
experiences
تجربه ازمایش
aha experience
تجربه اهان
gunshy
ترسو بی تجربه
aposteriori
موخر بر تجربه
apriori
مقدم بر تجربه
immediate experience
تجربه بیواسطه
he knows a thing or two
بی تجربه نیست
driving experience
تجربه رانندگی
experimentalist
اهل تجربه
sour dough
[مکتشف با تجربه]
empiric
مبنی بر تجربه
empircism
تجربه گرایی
ah ah ecperience
تجربه اهان
reenactment
بازافرینی تجربه
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
experiencing
تجربه ازمایش
empiricism
تجربه گرائی
empiricism
اصالت تجربه
experientially
ازروی تجربه
shorthorn
ادم بی تجربه
seat of the pants
استفاده از تجربه
scientific experiment
تجربه علمی
gremie
بی تجربه و ناشی
reliving
دوباره تجربه کردن
school of hard knocks
<idiom>
تجربه عادی از زندگی
She is experienced nurse.
پرستار پر تجربه ای است
I wasn't born yesterday.
<idiom>
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
relives
دوباره تجربه کردن
relived
دوباره تجربه کردن
relive
دوباره تجربه کردن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
stumblebum
مشت زن بی تجربه وناشی
callow
شخص بی تجربه وناشی
empirically
از روی مشاهده و تجربه
experience
تجربه کردن کشیدن
day residues
ماندههای تجربه روز
verdant
پوشیده از سبزه بی تجربه
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
experiences
تجربه کردن کشیدن
To apply ones experience.
تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that …
تجربه نشان داده است که …
Scientic experiments show that …
تجربه های علمی نشان می دهد که
cup of coffeen
شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
tike
ادم خام دست وبی تجربه
We all learn by experience.
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
Hypnagogia
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
scarc ely
مشکل
jigsaws
مشکل
problem
مشکل
problems
مشکل
jigsaw
مشکل
uphill
مشکل
difficult
مشکل
quandaries
مشکل
quandary
مشکل
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
free from error
<adj.>
بدون مشکل
flawless
<adj.>
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
bisexuals
خنثی مشکل
What's the problem?
مشکل کجاست؟
f.in taste
مشکل پسند
hardly
مشکل بزحمت
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
bisexual
خنثی مشکل
ill
مشکل سخت
faultless
<adj.>
بدون مشکل
hard to please
مشکل پسند
floorer
سوال مشکل
finically
مشکل پسندانه
finicality
مشکل پسندی
feeding problem
مشکل تغذیه
fastidiousness
مشکل پسندی
exquisite taste
مشکل پسندی
hardest
مشکل شدید
harder
مشکل شدید
error description
توضیح مشکل
description of error
توضیح مشکل
open sesame
مشکل گشا
problem identification
بازشناسی مشکل
knots
مشکل عقده
knot
مشکل عقده
picksome
مشکل پسند
fault description
توضیح مشکل
defect description
توضیح مشکل
miminy piminy
مشکل پسند
hard
مشکل شدید
deep water
<idiom>
مشکل سخت
solutions
پاسخ یک مشکل
ill-
مشکل سخت
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
kick up a fuss
<idiom>
به مشکل بر خوردن
fastidious
مشکل پسند
head above water
<idiom>
آشکاری مشکل
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
up the creek
<idiom>
به مشکل برخودن
ills
مشکل سخت
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
solution
پاسخ یک مشکل
termed
شرایط
terms
شرایط
the conditions
شرایط ان
terming
شرایط
conditions
شرایط
term
شرایط
Gordian knot
مشکل معما مانند
mystification
مشکل وپیچیده سازی
no picnic
<idiom>
ناخوش آیند ،مشکل
Gordian knots
مشکل معما مانند
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
catastrophic error
خطا یا مشکل در کل سیستم
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
problem behavior
رفتار مشکل افرین
problem child
کودک مشکل افرین
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
mooney problem checklist
مشکل سنج مونی
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
unhandy
مشکل بدست امده
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
resource person
فرد مشکل گشا
competitive conditions
شرایط رقابت
existing circumstances
شرایط موجود
initial condition
شرایط اولیه
marginal conditions
شرایط نهائی
light conditions
شرایط نور
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
makings
شرایط لازم
given conditions
شرایط معلوم
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
given conditions
شرایط معینه
ambient conditions
شرایط محیطی
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
competition conditions
شرایط رقابت
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
qulifications
واجد شرایط
implied terms
شرایط ضمنی
final cinditions
شرایط فینال
implied terms
شرایط تلویحی
final cinditions
شرایط پایانی
shipping terms
شرایط حمل
mutual terms
شرایط متقابل
spring conditions
شرایط بهاری
stability conditions
شرایط ثبات
tropical condition
شرایط گرمسیری
terms and conditions
ضوابط و شرایط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com