English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
school تحصیل در مدرسه
schools تحصیل در مدرسه
Other Matches
acquisition تحصیل
acquisitions تحصیل
securement تحصیل
study تحصیل
obtaining تحصیل
schooling تحصیل
acquirement تحصیل
acquistion تحصیل
studying تحصیل
studies تحصیل
achievement تحصیل
achievements تحصیل
earned تحصیل کردن
schoolfellow تعلیم تحصیل
earns تحصیل کردن
earn تحصیل کردن
school age سالهای تحصیل
s.for study ذوق تحصیل
s.for study میل به تحصیل
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
securer تحصیل کننده
educated تحصیل کرده
achieve تحصیل کردن
gets تحصیل شده
graduation فراغت از تحصیل
impetration تحصیل بدرخواست
nonresident تحصیل مکاتباتی
self taught تحصیل کرده
get تحصیل شده
getting تحصیل شده
recovery تحصیل چیزی
recoveries تحصیل چیزی
school age سن آغاز تحصیل
to leave school ترک تحصیل کردن
ineducable غیر قابل تحصیل
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
earned income درامد تحصیل شده
degree دیپلم یا درجه تحصیل
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
clerisy طبقه تحصیل کرده
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
procuance تحصیل چیزی خرید
procuration تحصیل چیزی خرید
schoolable مشمول تحصیل اجباری
scoolable مشغول تحصیل اجباری
toi mug at سخت تحصیل کردن
cultured مهذب تحصیل کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
schoolmate هم مدرسه
academies مدرسه
academy مدرسه
schools مدرسه
school مدرسه
school age سن مدرسه
school mate هم مدرسه
schoolmates هم مدرسه
school fellow هم مدرسه
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
wins بدست اوردن تحصیل کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
gains حصول تحصیل منفعت کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
technical school مدرسه فنی
schoolwork درس مدرسه
senior high school مدرسه متوسطه
schooling مدرسه رفتن
secondery school مدرسه متوسطه
preliminary school مدرسه ابتدائی
prep مدرسه مقدماتی
school counselor مشاور مدرسه
school phobia مدرسه هراسی
school truancy مدرسه گریزی
schoolma'am مدیره مدرسه
schoolmarm مدیره مدرسه
philosophy of the lyceum فلسفه مدرسه
drop out (of school) <idiom> ترک مدرسه
schoolyards محوطهی مدرسه
schoolyards حیاط مدرسه
schoolyard محوطهی مدرسه
schoolyard حیاط مدرسه
schoolteachers معلم مدرسه
schoolteacher معلم مدرسه
schoolgirl دختر مدرسه
schoolgirls دختر مدرسه
unschooled مدرسه نرفته
satchels کیف مدرسه
janitors فراش مدرسه
grammar schools مدرسه ابتدایی
summer school مدرسه تابستانی
head master مدیر مدرسه
janitor راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
summer schools مدرسه تابستانی
janitor فراش مدرسه
grammar school مدرسه ابتدایی
trade schools مدرسه حرفهای
trade school مدرسه حرفهای
satchel کیف مدرسه
janitors راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
school shooting تیراندازی در مدرسه
private school مدرسه ملی
truancy مدرسه گریزی
private schools مدرسه ملی
grade school مدرسه ابتدایی
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
technical college مدرسه عالی فنی
the school is out مدرسه تعطیل است
technical colleges مدرسه عالی فنی
scholastic اقتصادی مدرسه ایها
seminaries مدرسه علوم دینی
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
He ran away from scool . از مدرسه فرار کرد
The last school day. آخرین روز مدرسه
seminary مدرسه علوم دینی
faculties اولیای مدرسه دانشکده
school readiness امادگی ورود به مدرسه
high schools مدرسه متوسطه دبیرستان
school of tecnology مدرسه عالی فنی
high school مدرسه متوسطه دبیرستان
play hooky <idiom> از مدرسه یا کار دررفتن
schooltime ساعات درس مدرسه
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
subprincipal معاون رئیس مدرسه
faculty اولیای مدرسه دانشکده
theological school مدرسه علوم دینی
junior college مدرسه فوق دیپلم
prep مدرسه ابتدایی دبستان
finshing school مدرسه تکمیلی دختران
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
schoolmaster نافم مدرسه مکتب دار
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
industrial school اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
to be excused [from work or school] معاف بودن [از کار یا مدرسه]
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
alma mater سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
schoolmasters نافم مدرسه مکتب دار
parochial school مدرسه وابسته به کلیسای بخش
PTA مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA's مخفف انجمن خانه و مدرسه
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
old school tie کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
public school دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
This is the site for a new scool . اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
It reminds me of my schooldays . مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
The boy is fresh from school. پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
Children start school at the age of 7. بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
advisee کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
schoolman پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
grader جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
schoolastic پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
alma mater مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
juniorate مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
get حاصل کردن تحصیل کردن
gets حاصل کردن تحصیل کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
getting حاصل کردن تحصیل کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com