English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
Other Matches
diachrony تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
ldl یک ماوراء زبانی که زبانی را شرح میدهد
backdate تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
prehistory ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
dates تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
charting شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
systems analysis ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
blocage [بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
selectable مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
symbiosis همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
fdm انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
heterogeneous network سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
function سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
protohistory تاریخ ماقبل تاریخ
buses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequency انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequencies انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous مختلف الجنس و مختلف النوع
profiling امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highway خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highways خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
lip deep زبانی
lingual زبانی
trilingual سه زبانی
vivas voce زبانی
linguistically زبانی
linguistic زبانی
abusiveness بد زبانی
viva voce زبانی
linguiform زبانی
monnolingual یک زبانی
by word of mouth زبانی
nuncupative زبانی
orals زبانی
oral زبانی
by word of mounth زبانی
bilingual دو زبانی
monolingual یک زبانی
by parol زبانی
verbal زبانی
orally زبانی
glottic زبانی
glossal زبانی
nuncupatory زبانی
aphthongia لالی زبانی
glossopharyngeal زبانی حلقی
polyglots چند زبانی
lingulate زبانی شکل
sublingual زیر زبانی
to fling d. بد زبانی کردن
unction چرب زبانی
zubenelgenubi زبانی جنوبی
bradyglossia کندگویی زبانی
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
polyglot چند زبانی
nuncupate زبانی گفتن
dumb language زبان بی زبانی
lapsus linguae لغزش زبانی
professed love دوستی زبانی
vocabular زبانی شفاهی
knowledge of a language دانستن زبانی
volubility چرب زبانی
vivas voce زبانی شفاها`
chattiness بلبل زبانی
spiel چرب زبانی
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
lispling تکلم نوک زبانی
glossopharyngeal nerve عصب زبانی- حلقی
nervus glossopharyngeus عصب زبانی- حلقی
spiel چرب زبانی کردن
flippancy بی ملاحظگی چرب زبانی
acclamation اخذ رای زبانی
abusive بد زبانی تجاوز به عصمت
tongu praxia کنش پریشی زبانی
grammatical error اشتباه دستور زبانی
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
lingual حرف زبانی یا ذو لفی
glibly ازروی چرب زبانی
glibness چرب و نرم تر زبانی
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
hard sell فروشندگی باچرب زبانی وفشار
lard ارایش دادن چرب زبانی
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
retrolingual واقع در پشت زبان پس زبانی
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
to schmooze somebody برای کسی چرب زبانی کردن
to butter somebody up برای کسی چرب زبانی کردن
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
illinois test of psycholinguistic ازمون تواناییهای زبانی- روانی ایلینوی
naturals زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
natural زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
lingua زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
metalanguage زبانی که یک زبان برنامه نویسی را شرح میدهد
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
natives زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
native زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
era تاریخ
with effect from از تاریخ ...
dates تاریخ
dates [appointments] تاریخ ها
coeval هم تاریخ
dateless بی تاریخ
appointed day تاریخ
undated بی تاریخ
no date بی تاریخ
appointment تاریخ
date [appointment] تاریخ
appointed days تاریخ ها
appointments تاریخ ها
coetaneous هم تاریخ
histories تاریخ
as from از تاریخ ,
date تاریخ
history تاریخ
eras تاریخ
as of از تاریخ
historicity تاریخ گرایی
backdating date پیش تاریخ
historian تاریخ نویس
historian تاریخ گزار
stale cheque چک تاریخ گذشته
natural historian تاریخ نویس
historians تاریخ نویس
historians تاریخ گزار
in chronological order به ترتیب تاریخ
system date تاریخ سیستم
modern history تاریخ معاصر
the date was not specified تاریخ ان معلوم
termination date تاریخ پایان
date of birth تاریخ تولد
shelf life تاریخ مصرف
julain date تاریخ ژولین
delivery date تاریخ تحویل
maturity date تاریخ سررسید
maintenance history تاریخ تعمیرات
literary history تاریخ ادبیات
acceptance date تاریخ قبولی
intellectual history تاریخ اندیشه ها
date of shipment تاریخ حمل
expiry date تاریخ انقضاء
out of date از تاریخ گذشته
date of acquisition تاریخ خریداری
date of issuance تاریخ صدور
date in issuing تاریخ صدور
epoch مبدا تاریخ
epochs مبدا تاریخ
value date تاریخ ارزش
dateable تاریخ گذاردنی
datable تاریخ گذاردنی
current date تاریخ جاری
creation date تاریخ ایجاد
creation date تاریخ افرینش
closing date تاریخ انقضاء
chronogram ماده تاریخ
date of maturity تاریخ سررسید
expiration date تاریخ انقضا
effective date تاریخ اجرا
completion date تاریخ تکمیل
economic history تاریخ اقتصادی
due date تاریخ تادیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com