Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
positive modulation	تحمیل مثبت
Other Matches
positive	قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exaction	تحمیل
modulation	تحمیل
possibly	تحمیل
incurrence	تحمیل
coercion	تحمیل
protrusions	تحمیل
protrusion	تحمیل
imposition	تحمیل
infliction	تحمیل
burden	تحمیل کردن
pushy	تحمیل کنننده
pushier	تحمیل کنننده
imposing	تحمیل کننده
exacting	تحمیل کننده
saddle	تحمیل کردن
forcing	تحمیل کردن
leviable	قابل تحمیل
forces	تحمیل کردن
pushiest	تحمیل کنننده
protruding	تحمیل کردن
force	تحمیل کردن
burdens	تحمیل کردن
saddled	تحمیل کردن
protrude	تحمیل کردن
put-upon	تحمیل کردن بر
put upon	تحمیل کردن بر
imposes	تحمیل کردن
impose	تحمیل کردن
dictating	تحمیل کردن
dictates	تحمیل کردن
dictate	تحمیل کردن
modulator electrode	الکترد تحمیل گر
modulator	مرحله تحمیل گر
exactable	قابل تحمیل
protrudes	تحمیل کردن
negative modulation	تحمیل منفی
saddles	تحمیل کردن
protruded	تحمیل کردن
inflicts	تحمیل کردن
unmodulated	تحمیل ناشده
frequency modulation	تحمیل بسامدی
fm , f.m.	تحمیل بسامدی
cark	تحمیل کردن
procrustean	تحمیل کننده
demodulator	تحمیل زدا
demodulation	تحمیل زدایی
dictated	تحمیل کردن
superimposition	تحمیل زائد
density modulation	تحمیل تکاثفی
exactor	تحمیل کننده
dictate	تحمیل کردن
horn in	تحمیل کردن
velocity modulation	تحمیل سرعتی
inflicting	تحمیل کردن
inflicted	تحمیل کردن
inflict	تحمیل کردن
inflictable	تحمیل کردنی
amplitude modulation	تحمیل دامنهای
superimposable	قابل تحمیل
imposable	قابل تحمیل
imponent	تحمیل کننده
poss	مثبت
declaratory	مثبت
positive	مثبت
assertive	مثبت
justificatory	مثبت
affirmatory	مثبت
affirmative	مثبت
buncher space	فضای تحمیل سرعتی
self-imposed	برخود تحمیل شده
drift tunnel	تونل تبدیل تحمیل
f m cyclotron	سیکلوترون تحمیل بسامدی
frequency modulated cyclotron	سیکلوترون تحمیل بسامدی
drift space	فضای تبدیل تحمیل
synchrocyclotron	سیکلوترون تحمیل بسامدی
demodulation	کشف تحمیل زدایی
self imposed	برخود تحمیل شده
burden	بارکردن تحمیل کردن
q demodulator	تحمیل زدای کیو
put on	: تحمیل کردن گذاردن
exact	تحمیل کردن بر درست
levying	تحمیل نام نویسی
levy	تحمیل نام نویسی
levies	تحمیل نام نویسی
levied	تحمیل نام نویسی
puts	قراردادن تحمیل کردن بر
taxed	تحمیل تقاضای سنگین
exacted	تحمیل کردن بر درست
taxes	تحمیل تقاضای سنگین
tax	تحمیل تقاضای سنگین
burdens	بارکردن تحمیل کردن
self sustained	تحمیل شده بنفس
spark gap modulator	تحمیل گر دهانه جرقهای
lobbies	تحمیل گری کردن
lobby	تحمیل گری کردن
put	قراردادن تحمیل کردن بر
modulated wave	موج تحمیل شده
putting	قراردادن تحمیل کردن بر
exacts	تحمیل کردن بر درست
velocity modulated tube	لامپ تحمیل سرعتی
lobbied	تحمیل گری کردن
positive transfer	انتقال مثبت
positive transference	انتقال مثبت
positive feedback	واخوراند مثبت
positive transmission	پخش مثبت
positive reinforcement	تقویت مثبت
positively skewed	چوله مثبت
positivity	مثبت بودن
posivite ray	پرتو مثبت
false positive	مثبت کاذب
zincoid	قطب مثبت
if so	در صورت مثبت
positive slope	شیب مثبت
positive skewness	چولگی مثبت
positive charge	بار مثبت
positive column	ستون مثبت
positive conductor	سیم مثبت
positive lead	سیم مثبت
positive wire	سیم مثبت
positive correlation	همبستگی مثبت
positive economics	اقتصاد مثبت
positive electricity	الکتریسیته مثبت
positive electricity	برق مثبت
positive electrode	الکترد مثبت
positive element	سازه مثبت
positive brush	زغال مثبت
positive balance	مانده مثبت
positive acceleration	شتاب مثبت
positive sign	علامت مثبت
positive side	بخش مثبت
positive relation	رابطه مثبت
positive potential	پتانسیل مثبت
positive pole	قطب مثبت
positive plate	صفحه مثبت
positive modulation	پخش مثبت
positive logic	منطق مثبت
positive glow	شعله مثبت
positive film	فیلم مثبت
nonposetive	غیر مثبت
positive feedback	بازخورد مثبت
assertion	افهار مثبت
hot wire	سیم مثبت
hot-wire	سیم مثبت
hot-wired	سیم مثبت
hot-wires	سیم مثبت
hot-wiring	سیم مثبت
yea	رای مثبت
positivism	مثبت گرایی
anodes	الکترود مثبت
anodes	قطب مثبت
plus	افزودن به مثبت
affirmative	عبارت مثبت
pro	جنبه مثبت
pro-	جنبه مثبت
anode	قطب مثبت
anode	الکترود مثبت
affirmative	اظهار مثبت
active balance	موازنه مثبت
active balance	مانده مثبت
affirmatively	بطور مثبت
aye	رای مثبت
cation	یون مثبت
an a answer	پاسخ مثبت
to lay on	بستن مالیات تحمیل کردن
forcing	بازور جلو رفتن تحمیل
tasks	تهمت زدن تحمیل کردن
task	تهمت زدن تحمیل کردن
hazing	تحمیل کار سخت یا زیاد
force	بازور جلو رفتن تحمیل
forces	بازور جلو رفتن تحمیل
positive skewness	عدم تقارن مثبت
cardinal	عدد صحیح مثبت
positive feeder	سیم تغذیه مثبت
positron	ذره کوچک مثبت
positive integer	عدد صحیح مثبت
positively	محققا" بطور مثبت
cardinals	عدد صحیح مثبت
yea-sayer	گوینده [رای] مثبت
positive terminal	قطب مدار مثبت
yea	بلکه رای مثبت
crater in positive carbon	گودی کربن مثبت
to answer in the a	پاسخ مثبت دادن
look at the world through rose-colored glasses <idiom>	خیلی مثبت بودن
positive post	قطب مدار مثبت
take down <idiom>	مثبت وضبط صحبتها
anodes	قطب مثبت باطری
positive cotton effect	پدیده مثبت کاتن
factorial	حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
anode	قطب مثبت باطری
averment	افهار قطعی یا مثبت
positive definite matrix	ماتریس همیشه مثبت
he paid through the nose	زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging	تحمیل شونده بنفس خود خودکار
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
to yet had it	طرف مثبت اکثریت را دارند
hydrogen ion	یون +H با بار الکتریکی مثبت
anodize	بصورت قطب مثبت در اوردن
anodes	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com