Dictiornary-Farsi | تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
flashover	تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه


Other Matches

electric discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
discharges	تخلیه الکتریکی
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
discharges	اخراج تخلیه الکتریکی
gas-filled tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
carbon tracking	باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
coronas	تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
corona	تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
routinize	عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
cargo outturn message	پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation	تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
hypermnesia	ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
clearings	تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing	تخلیه محل تخلیه بیماران
lightning	صاعقه
crack of dawn	صاعقه
heat lightning	صاعقه
thunderbolts	صاعقه
thunderbolt	صاعقه
electrostatic	ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
thunderous	صاعقه وار
thunder struck	صاعقه زده
the t.	صاعقه انداز
thunderbolt	صاعقه زدن
thundering	صاعقه انداز
thunderstroke	صاعقه زدگی
thunderstroke	اصابت صاعقه
thunderbolts	صاعقه زدن
thunderstrike	دچار صاعقه شدن
thundercloud	ابر صاعقه دار
crack of doom	صاعقه روز رستاخیز
thunderclap	صدای صاعقه مانند
thunderclaps	صدای صاعقه مانند
PSU	مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
He ran like lightning.	او [مرد] مانند صاعقه دوید.
thunderstrike	صاعقه زدن مبهوت شدن
electrical and otherwise	الکتریکی و غیر الکتریکی
anti-	ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
aeromedical unit	یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
cargo outturn report	گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
gas electric generating set	مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
uncritical	عادی
unexceptional	عادی
regular	عادی
commonest	عادی
normal	عادی
routinely	عادی
regulars	عادی
private	عادی
common	عادی
naked	عادی
commoners	عادی
privates	عادی
routine	عادی
uncritically	عادی
run-of-the-mill	عادی
run of the mill	عادی
routines	عادی
customary	عادی
wonted	عادی
groovy	عادی
habitual	عادی
gen	عادی
ordinary	عادی
routinely	کار عادی
usual	عادی مرسوم
routines	کار عادی
routines	طریقه عادی
addict	عادی کردن
routinely	طریقه عادی
routines	امر عادی
addicts	عادی کردن
routinely	امر عادی
normality	عادی بودن
queerest	غیر عادی
queerer	غیر عادی
uncommon	غیر عادی
eccentrics	غیر عادی
abnormal	غیر عادی
norm	روش عادی
norms	روش عادی
subnormal	مادون عادی
normal	عادی معمولی
normalization	عادی شدن
normality	حالت عادی
customarily	بطور عادی
normally	بطور عادی
routine	طریقه عادی
routine	کار عادی
routine	امر عادی
eccentric	غیر عادی
workaday	معمولی عادی
rucks	مردم عادی
ruck	مردم عادی
commons	مردم عادی
oneself	در حال عادی
unwonted	غیر عادی
inevitability	امر عادی
queer	غیر عادی
normal exit	درروی عادی
ordinary income	درامد عادی
ordinary passport	پاسپورت عادی
ordinary share	سهام عادی
commonly	بطور عادی
ordinary shareholder	سهامدار عادی
ornary	عادی معمولی
ornery	عادی معمولی
overage	سن عادی را گذرانده
onery	عادی معمولی
one's self	در حال عادی
normal voltage	ولتاژ عادی
normal form	صورت عادی
normal good	کالای عادی
normal maintenance	محافظت عادی
normal price	قیمت عادی
normal profit	سود عادی
normal range	محدوده عادی
normal termination	پایان عادی
private decument	سند عادی
private decument	عقد عادی
typical <adj.>	بافت عادی
supranormal <adj.>	فوق عادی
off the beaten track <idiom>	غیر عادی
abnormally	غیر عادی
procedure message	پیام عادی
regular price	قیمت عادی
routine message	پیام عادی
supernormal	فوق عادی
the common run of men	مردمان عادی
the inevitable	چیزهای عادی
unwashed	جزومردم عادی
nutcases	غیر عادی
uncommonly	غیر عادی
nonsingular matrix	ماتریس عادی
natural	دیوانه عادی
consuetudinary	عادی معمول
common whipping	بست عادی
ordinary shares	سهام عادی
common stocks	سهام عادی
common stock	سهام عادی
average conditions	شرایط عادی
common foul	خطای عادی
common block	قرقره عادی
average revenue	قیمت عادی
abnormous	غیر عادی
anomalous	غیر عادی
preternatural	غیر عادی
deed under private signature	سند عادی
rife	فراوان عادی
wear and tear	فرسودگی عادی
naturals	دیوانه عادی
deed under private	سند عادی
deed under private seal	سند عادی
habitualness	عادی بودن
in the a way	بطریق عادی
in the course of nature	بطریق عادی
macro	بطورغیر عادی
nutcase	غیر عادی
matten of course	جیز عادی
matter of course	چیز عادی
nominal price	قیمت عادی
habitual way of doing anything	راه عادی
private document	سند عادی
eupnoea	تنفس عادی
general creditor	طلبکار عادی
landing, storage, delivery	تخلیه
evacuation	تخلیه
exhaust	تخلیه
unloading	تخلیه
exhausts	تخلیه
stripping	تخلیه
evacuate	تخلیه
depletion	تخلیه
evacuates	تخلیه
evacuating	تخلیه
unstuffing	تخلیه
evacuated	تخلیه
disembarkation	تخلیه
emptying	تخلیه
discharged	تخلیه
LSD	تخلیه
discharge	تخلیه
discharges	تخلیه
the rank and file	توده مردم عادی
prodigy	چیز غیر عادی
prodigies	چیز غیر عادی
averaging	درجه عادی میانگین
outsize	اندازه متفاوت با عادی
catch one's breath <idiom>	نفسهای عادی کشیدن
one for the books <idiom>	چیز غیر عادی
routine work	کار تکراری عادی
man in the street <idiom>	مردم عادی یا متوسط