Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
basic circuit arrangement
ترتیب مدار ساده
Other Matches
basic circuit
مدار ساده
flow cycle
مدار ترتیب کار
simplexed circuit
مدار تلفن ساده
duplex
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
inferior planet
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
firing circuit
مدار چاشنی مدار انفجار
powder train
مدار خرج مدار باروت
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
one hook
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
randomly
بی ترتیب
regularity
ترتیب
systems
ترتیب
orderliness
ترتیب
catenation
ترتیب
regvlarity
ترتیب
sequences
ترتیب
managements
ترتیب
ordonnance
ترتیب
lay out
ترتیب
out of kelter
بی ترتیب
immethodical
بی ترتیب
random
بی ترتیب
to make an arrangement
ترتیب
orderless
بی ترتیب
ordering
ترتیب
arr
ترتیب
regularities
ترتیب
arramgement
ترتیب
to order
<idiom>
به ترتیب
irregular
بی ترتیب
configuration
ترتیب
assortment
ترتیب
set up
ترتیب
arrangements
ترتیب
arrangement
ترتیب
respectively
به ترتیب
kelter or kilter
ترتیب
anomalies
بی ترتیب
configurations
ترتیب
anomaly
بی ترتیب
order
ترتیب
serialization
ترتیب
sequence
ترتیب
system
ترتیب
management
ترتیب
in series
به ترتیب
assortments
ترتیب
kelter
ترتیب
collocation
ترتیب
disorderly
بی ترتیب
organisations
ترتیب
organization
ترتیب
organizations
ترتیب
arrangment
ترتیب
ataxic
بی ترتیب
pial
بی ترتیب
fanciless
ساده
unceremonious
ساده
unceremoniously
ساده
plains
ساده
fructose
ساده
clodhopper
ساده
simple hearted
ساده دل
sheepish
ساده دل
sheepishly
ساده دل
fraudless
ساده
bald
ساده
balder
ساده
baldest
ساده
baldly
ساده
unmeaning
ساده
free spoken
ساده گو
unaadorned
ساده
clodhoppers
ساده
semplice
ساده
charmless
ساده
plainest
ساده
plainer
ساده
plain
ساده
artless
ساده
freestanding
ساده
plain hearted
ساده دل
simplex
ساده
simple
ساده دل
simpler
ساده
simpler
ساده دل
simplest
ساده
explicit
ساده
unsophisticated
ساده
simple
ساده
cleans
ساده
idiot
ساده
simpleminded
ساده دل
daff
ساده دل
slick
ساده
slickest
ساده
unaffected
ساده
clean
ساده
cleaned
ساده
cleanest
ساده
idiots
ساده
simple minded
ساده دل
incomposite
ساده
simplest
ساده دل
naive
ساده
downright
ساده
inexpensive
ساده
conversable
<adj.>
ساده دل
expansive
<adj.>
ساده دل
good-humored
ساده دل
untutored
ساده
positive
ساده
simple-hearted
<adj.>
ساده دل
innocent
<adj.>
ساده دل
incomplex
ساده
seemly
<adj.>
ساده دل
homespun
ساده
frugal
ساده
taffetized
ساده
naif
ساده
unassuming
ساده
simplistic
ساده
sequencing
ترتیب گذاری
sequencer
ترتیب سنج
sequence number
شماره ترتیب
curialism
ترتیب دربارپاپ
instrumentation
ترتیب اهنگ
expandede order
ترتیب مبسوط
random fill
خاکریز بی ترتیب
permanency
ترتیب همیشگی
precedence
ترتیب تقدم
sequences
رشته ترتیب
untune
بی ترتیب کردن
sequence
ترتیب دادن
sequence
رشته ترتیب
word order
ترتیب واژه ها
formation
ترتیب قرارگرفتن
make-up
ترتیب گریم
sequencing
ترتیب دهی
dresses
ترتیب دادن
sequences
ترتیب دادن
desultorily
بطور بی ترتیب
to map out
ترتیب دادن
descending sort
ترتیب نزولی
train
نظم ترتیب
trained
نظم ترتیب
trains
نظم ترتیب
decreasing order
ترتیب کاهنده
disordered
بی ترتیب اشفته
sort key
کلید ترتیب
sort order
نظم ترتیب
firing order
ترتیب احتراق
relative location
ترتیب نسبی
data set
ترتیب داده
sequence counter
ترتیب شمار
sequence control
کنترل ترتیب
rearrangements
ترتیب مجدد
rearrangement
ترتیب مجدد
sequence check
مقابله ترتیب
rearrngement
ترتیب مجد د
permanencies
ترتیب همیشگی
first in first out
به ترتیب ورود
descending order
ترتیب نزولی
castrametation
فن ترتیب اردو
ordains
ترتیب دادن
layouts
ترتیب وسایل
arrengement
ترتیب دادن
ascending order
ترتیب صعودی
layout
ترتیب وسایل
birth order
ترتیب ولادت
ordaining
ترتیب دادن
runs
ترتیب محوطه
calling sequence
ترتیب فراخوانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com