Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (5 milliseconds)
English	Persian
permanencies	ترتیب همیشگی
permanency	ترتیب همیشگی
Other Matches
random processing	پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation	ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
constants	همیشگی
all-time	همیشگی
constant	همیشگی
perennials	همیشگی
perennial	همیشگی
habitual	همیشگی
perpetuance	همیشگی
eterne	همیشگی
permanent	همیشگی
endlessness	همیشگی
perpetual	همیشگی
usual	همیشگی
hobby-horse	خواهکار همیشگی
perpetuating	همیشگی کردن
perpetuate	همیشگی کردن
perpetuates	همیشگی کردن
standing	ثابت همیشگی
continual	دائمی همیشگی
perpetuated	همیشگی کردن
permanently	بطور همیشگی
everlasting	همیشگی دائمی
hobby-horses	خواهکار همیشگی
permanent magnet	اهنربای همیشگی
permanent flow	بده همیشگی
perdurable	همیشگی ابدی
habitue	رونده همیشگی
feu	اجازه همیشگی
eternal	جاودانی همیشگی
near-constant state of flux	تغییر همیشگی
firing order	ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
hobby-horse	فکر و ذکر همیشگی
hobby-horses	فکر و ذکر همیشگی
permanence	ثبات استمرار همیشگی
rente	سالواره همیشگی درامدسالیانه
vises	فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-	فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice	فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
snow line	خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
vices	فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
rentlen	دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
for keeps	برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
phonetic system of spelling	اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
immethodical	بی ترتیب
disorderly	بی ترتیب
collocation	ترتیب
order	ترتیب
lay out	ترتیب
managements	ترتیب
ordonnance	ترتیب
sequences	ترتیب
serialization	ترتیب
orderless	بی ترتیب
catenation	ترتیب
sequence	ترتیب
to order <idiom>	به ترتیب
arr	ترتیب
regularities	ترتیب
in series	به ترتیب
regvlarity	ترتیب
kelter	ترتیب
respectively	به ترتیب
regularity	ترتیب
arrangement	ترتیب
out of kelter	بی ترتیب
systems	ترتیب
system	ترتیب
pial	بی ترتیب
set up	ترتیب
kelter or kilter	ترتیب
to make an arrangement	ترتیب
management	ترتیب
arrangment	ترتیب
orderliness	ترتیب
organization	ترتیب
random	بی ترتیب
organisations	ترتیب
ataxic	بی ترتیب
arrangements	ترتیب
configurations	ترتیب
arramgement	ترتیب
anomalies	بی ترتیب
ordering	ترتیب
anomaly	بی ترتیب
randomly	بی ترتیب
configuration	ترتیب
irregular	بی ترتیب
organizations	ترتیب
assortment	ترتیب
assortments	ترتیب
firing order	ترتیب احتراق
schemed	ترتیب رویه
march order	ترتیب راهپیمایی
order of battle	ترتیب نیرو
fifo	به ترتیب ورود
first in first out	به ترتیب ورود
disciplines	تادیب ترتیب
disciplining	تادیب ترتیب
schemes	ترتیب رویه
discipline	تادیب ترتیب
gradational	به ترتیب درجه
lighting scheme	ترتیب روشنایی
kelter	بی ترتیب مختل
arrangement	ترتیب تنظیم
orchestrations	ترتیب هم اهنگی
indue order	به ترتیب صحیح
in chronological order	به ترتیب تاریخ
expandede order	ترتیب مبسوط
orchestration	ترتیب هم اهنگی
dress	ترتیب دادن
dresses	ترتیب دادن
decreasing order	ترتیب کاهنده
arrengement	ترتیب دادن
ordain	ترتیب دادن
critical assembly	ترتیب بحرانی
control sequence	ترتیب کنترل
connecting arrangement	ترتیب متصل
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
make-up	ترتیب گریم
compose sequence	ترتیب ساختگی
collating sequence	ترتیب تلفیقی
scheme	ترتیب رویه
birth order	ترتیب ولادت
castrametation	فن ترتیب اردو
calling sequence	ترتیب فراخوانی
curialism	ترتیب دربارپاپ
alphabetical order	ترتیب رکوردها
data set	ترتیب داده
ascending order	ترتیب صعودی
arrangements	ترتیب اصلاح
ordained	ترتیب دادن
arrangements	ترتیب تنظیم
ordaining	ترتیب دادن
ordains	ترتیب دادن
run	ترتیب محوطه
runs	ترتیب محوطه
arrangement	ترتیب اصلاح
desultorily	بطور بی ترتیب
descending sort	ترتیب نزولی
descending order	ترتیب نزولی
disordered	بی ترتیب اشفته
ratings	ترتیب تقدم
sequence	ترتیب دادن
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
sort order	نظم ترتیب
sort key	کلید ترتیب
layouts	ترتیب وسایل
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
layout	ترتیب وسایل
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
sequencing	ترتیب دهی
sequencing	ترتیب گذاری
sequencer	ترتیب سنج
system	نظم ترتیب
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
sequence number	شماره ترتیب
sequence counter	ترتیب شمار
to map out	ترتیب دادن
untune	بی ترتیب کردن
sequences	ترتیب دادن
instrumentation	ترتیب اهنگ
sequence	رشته ترتیب
formation	ترتیب قرارگرفتن
sequences	رشته ترتیب
rearrangements	ترتیب مجدد
rearrangement	ترتیب مجدد
precedence	ترتیب تقدم
word order	ترتیب واژه ها
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
sequence control	کنترل ترتیب
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
sequence check	مقابله ترتیب
as to that <adv.>	به این ترتیب
line-ups	به ترتیب ایستادن
In this order. In this way.	باین ترتیب
partial order	ترتیب جزئی
concerning this <adv.>	به این ترتیب
for this purpose <adv.>	به این ترتیب
partial order	پاره ترتیب
hereto <adv.>	به این ترتیب
hereunto <adv.>	به این ترتیب
on this <adv.>	به این ترتیب
systems	نظم ترتیب
chronological	به ترتیب تاریخ
rating	ترتیب تقدم
line-up	به ترتیب ایستادن
random fill	خاکریز بی ترتیب
trains	نظم ترتیب
rearrngement	ترتیب مجد د
trained	نظم ترتیب
train	نظم ترتیب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com