English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
Other Matches
In fear and trembling . With trepidation . با ترس ولرز
To do something waveringly. کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
memberless بی اندام
dismemberment اندام
the unruly اندام سر کش
organs اندام
organ اندام
mayhen اندام
members اندام
member اندام
plasticity اندام پذیری
slims باریک اندام
largeof limb درشت اندام
golgy tendon organ اندام گلژی
electric organ اندام برقزن
plastisity اندام پذیری
extirpation اندام برداری
hemialgia دردنیمه اندام
body-building پرورش اندام
slimming باریک اندام
slim باریک اندام
slimmed باریک اندام
flabelliform اندام بادبزنی
phantom limb اندام خیالی
svelte باریک اندام
extirpation قطع اندام
body building پرورش اندام
mutilating بی اندام کردن
mutilates بی اندام کردن
mutilate بی اندام کردن
end organ اندام انتهایی
f. of uterus اندام رحم
flabellate اندام بادبزنی
effector اندام مجری
olfactory organ اندام بویایی
organography اندام شناسی
well set up خوش اندام
Lilliputian ریزه اندام
organology اندام شناسی
lithe لاغر اندام
handsome <adj.> خوش اندام
slimpsy باریک اندام
anthropometry اندام سنجی
sense organ اندام حسی
slimmest باریک اندام
shape ریخت اندام
terminal organ اندام پایانی
shapes ریخت اندام
swimming bell اندام شنا
svelt باریک اندام
organic موثردرساختمان اندام
petite ریزه اندام
organ of corty اندام کورتی
sense modality اندام حسی
limbs اندام زیرین
prosthesis اندام مصنوعی
limb اندام زیرین
puny ریزه اندام
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
membered دارای .....اندام یا عضو
slighted باریک اندام پست
organic اندام دار اساسی
lachrymals اندام های اشکی
slight باریک اندام پست
body-building ورزش زیبایی اندام
statuette تندیس ریزه اندام
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
figurines پیکره کوچک اندام
slimsy باریک اندام نحیف
figurine پیکره کوچک اندام
lachrymals اندام های اشک
mutilated اندام بریده مغلوط
exairesis برش اندام زیادی
body building ورزش زیبایی اندام
slighter باریک اندام پست
amputate قطع اندام کردن
tegument جلد پوشش اندام
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
hobby اسب کوچک اندام
amputating قطع اندام کردن
hobbies اسب کوچک اندام
amputates قطع اندام کردن
amputated قطع اندام کردن
midget ریز اندام ریزه
midgets ریز اندام ریزه
paidle اندام شنا پرک
slights باریک اندام پست
wolf hound تازی درشت اندام
slighting باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
dismembered اندام های کسی رابریدن
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
dismembers اندام های کسی رابریدن
tortricid پروانه بید درشت اندام
dismembering اندام های کسی رابریدن
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
hurls انداختن
run home جا انداختن
hurl انداختن
felling انداختن
hurled انداختن
fell انداختن
felled انداختن
slinging انداختن
fells انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
overthrew بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrown بر انداختن
thrust انداختن
overthrows بر انداختن
delete انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
deleting انداختن
retroject پس انداختن
thrusting انداختن
thrusts انداختن
let fall انداختن
sling انداختن
hews انداختن
leave out انداختن
hewing انداختن
lay away انداختن
floriate گل انداختن در
hewed انداختن
lash vt انداختن
hew انداختن
slings انداختن
omit انداختن
emplace جا انداختن
flings انداختن
flinging انداختن
fling انداختن
benite به شب انداختن
brush finish خط انداختن
omits انداختن
omitted انداختن
omitting انداختن
deracination بر انداختن
jaculate انداختن
to put back پس انداختن
to hew down انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
to fire off a postcard انداختن
pilling تل انداختن
to draw lots انداختن
to play a searchlight انداختن
launching به اب انداختن
relegating انداختن
relegated انداختن
to leave out انداختن
hitch انداختن
to lay by the heels بر انداختن
relegates انداختن
to pick off تک تک انداختن
hewn انداختن
launches به اب انداختن
launch به اب انداختن
to let fall انداختن
to let drop انداختن
to skips over انداختن
string زه انداختن به
hitched انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com