Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
Other Matches
user programmable terminal
ترمینال قابل برنامه نویسی استفاده کننده
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
modular
بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
management
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
development planning
برنامه ریزی توسعه
family planning
برنامه ریزی خانواده
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
state planning
برنامه ریزی دولتی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
dietetics
برنامه ریزی غذایی
planning principles
اصول برنامه ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
overall planning
برنامه ریزی کلی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
plan
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
develops
برنامه ریزی و تولید
program
برنامه ریزی کردن
production planning
برنامه ریزی تولید
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
product planning
برنامه ریزی محصولات
develop
برنامه ریزی و تولید
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
programs
برنامه ریزی کردن
planning model
الگوی برنامه ریزی
planning system
نظام برنامه ریزی
plans
برنامه ریزی کردن
population planning
برنامه ریزی جمعیت
curriculum development
برنامه ریزی درسی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
programmed
برنامه ریزی شده
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
scheduled
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
ex ante
برنامه ریزی شده
national planning
برنامه ریزی ملی
timing
برنامه ریزی زمانی
schedules
برنامه ریزی کردن
linear programming
برنامه ریزی خطی
macroplanning
برنامه ریزی کلان
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
projectable
قابل طرح ریزی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
compile
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiled
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiles
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiling
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapter
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
dynamic link library
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
log
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
logs
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
blast through alphanumerics
حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
subroutine
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
virtual
مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
run duration
1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
teleprinters
واسط ترمینال یا ترکیب نرم افزار و سخت افزار لازم برای کنترل کارایی یک ترمینال
teleprinter
واسط ترمینال یا ترکیب نرم افزار و سخت افزار لازم برای کنترل کارایی یک ترمینال
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
portable program
برنامه قابل انتقال
reentrable program
برنامه قابل بازگذشت
portable program
برنامه قابل حمل
reusable program
برنامه قابل استفاده مجدد
ACD
سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
programmable calculator
ماشین حساب قابل برنامه نویسی
pla
ارایه منطقی قابل برنامه نویسی
api
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com