Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (39 milliseconds)
English
Persian
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
Search result with all words
betray
تسلیم دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
betrays
تسلیم دشمن کردن
Other Matches
capitulation
تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to give in charge
تسلیم کردن
committing
تسلیم کردن
submitting
تسلیم کردن
committed
تسلیم کردن
commits
تسلیم کردن
commit
تسلیم کردن
betrays
تسلیم کردن
betraying
تسلیم کردن
betrayed
تسلیم کردن
betray
تسلیم کردن
submitted
تسلیم کردن
to fork over
تسلیم کردن
consigning
تسلیم کردن
consigns
تسلیم کردن
infeoff
تسلیم کردن
to deliver up
تسلیم کردن
hand over
تسلیم کردن
hand on
تسلیم کردن
give up
تسلیم کردن
submit
تسلیم کردن
submits
تسلیم کردن
consigned
تسلیم کردن
consign
تسلیم کردن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
yield
تسلیم کردن یا شدن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
cedes
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
yields
تسلیم کردن یا شدن
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
yielded
تسلیم کردن یا شدن
to give up
تسلیم کردن امیدبریدن از
ceding
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cede
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
to starve into surrender
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
antagonised
دشمن کردن
enemy
دشمن کردن
antagonize
دشمن کردن
antagonized
دشمن کردن
antagonising
دشمن کردن
antagonizes
دشمن کردن
antagonizing
دشمن کردن
enemies
دشمن کردن
antagonises
دشمن کردن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
To submit something to someone.
چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
harasses
ایذا کردن دشمن
harass
ناراحت کردن دشمن
harasses
ناراحت کردن دشمن
threats
دشمن تهدید کردن
threat
دشمن تهدید کردن
harass
ایذا کردن دشمن
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
confusion agent
عامل گیج کردن دشمن
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralised
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizes
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizing
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralises
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
crossing the t
قطع کردن راه ستون دشمن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
mopping up
پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to sweep the seas
همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
squawking
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
meaconing
گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
quails
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
meets
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
resignation
تسلیم
renditions
تسلیم
rendition
تسلیم
delivery
تسلیم
compromis
تسلیم
non resistance
تسلیم
resigns
تسلیم
compliance
تسلیم
resign
تسلیم
resignations
تسلیم
deference
تسلیم
quietism
تسلیم
surrendered
تسلیم
self submission
تسلیم
deliveries
تسلیم
liveries
تسلیم
surrendering
تسلیم
capitulation
تسلیم
surrender
تسلیم
consignation
تسلیم
livery
تسلیم
submission
تسلیم
surrenders
تسلیم
encirclement
احاطه دشمن احاطه کردن
to submit to
تسلیم شدن
to give in
تسلیم شدن
to cry craven
تسلیم شدن
capitulating
تسلیم شدن
obeys
تسلیم شدن
resignedly
با تسلیم به قضا
addicted
تسلیم شده
quit
تسلیم شدن
incompliance
عدم تسلیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com