English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
pacific settlement تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
Other Matches
pacific settlement حل مسئلهای از طرق مسالمت امیز
peaceful مسالمت امیز
pacific مسالمت امیز
irenic مسالمت امیز صلح جو
peaceful adjustment of disputes تصفیه مسالمت امیز
peaceful coexistance همزیستی مسالمت امیز
cooling-off periods دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
battle royal نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
problematical مسئلهای غامض
problem statement حکم مسئلهای
problematic مسئلهای غامض
problem file پرونده مسئلهای
problem program برنامه مسئلهای
problem state حالت مسئلهای
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
analysts شخصی مسئلهای را بررسی میکند
analyst شخصی مسئلهای را بررسی میکند
problem plav نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
civil disobedience مقاومت منفی و مسالمت آمیز
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
exogenous مسئلهای که از خارج یک سیستم اقتصادی ناشی شده باشد
problem program برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
liquidation تسویه
settlement تسویه
clearings تسویه
adjustments تسویه
adjustment تسویه
settlements تسویه
settles تسویه
settle تسویه
clearing تسویه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
biological treatment تسویه زیستی
automatic treatment تسویه خودکار
offsetting تسویه کردن
clearings تسویه تسطیح
settlement terms شرایط تسویه
settlement of disputes تسویه منازعات
clearing تسویه تسطیح
offset تسویه کردن
liquidity تسویه پذیری
settlements تسویه پرداخت
settlement تسویه پرداخت
amicable settlement تسویه دوستانه
liquidate تسویه کردن
liquidated تسویه کردن
liquidates تسویه کردن
settlement day روز تسویه
liquidating تسویه کردن
compromise تسویه کردن
compromises تسویه کردن
solutions تادیه تسویه
solution تادیه تسویه
liquidize تسویه کردن
realization account حساب تسویه
defrayed تسویه کردن
liquidising تسویه کردن
judicial settlement تسویه قضایی
liquidises تسویه کردن
liquidised تسویه کردن
compromising تسویه کردن
defrays تسویه کردن
liquidized تسویه کردن
checking out تسویه حساب
settlement of credit تسویه اعتبار
effective treatment تسویه کارا
defraying تسویه کردن
arrangements حل و فصل تسویه
arrangement حل و فصل تسویه
effective treatment تسویه موثر
liquidizing تسویه کردن
adjust تسویه نمودن
liquidizes تسویه کردن
defray تسویه کردن
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
liquidators سرپرست تسویه حساب
retiring a bill براتی را تسویه کردن
liquidator سرپرست تسویه حساب
full and final settlement تسویه تمام و کمال
clearing house دفتر تسویه حساب
clearing houses دفتر تسویه حساب
offscouring چیز تسویه شده
pay off تسویه کردن پرداخت
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
ponies ریز تسویه حساب کردن
pony ریز تسویه حساب کردن
poney ریز تسویه حساب کردن
wind up <idiom> به پایان رساندن ،تسویه کردن
pay up حسابهای معوقه را تسویه کردن
chemotrophic treatment تسویه خوراک ساخت شیمیایی
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
Bank for International Settlements [BIS] بانک تسویه پرداخت بین المللی
settlement by abandonment تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
strife نزاع
factions نزاع
fussing نزاع
hotwar نزاع
strifeless بی نزاع
quarrelling نزاع
fusses نزاع
waned نزاع
wane نزاع
spar نزاع
sparred نزاع
jarring نزاع
fuss نزاع
fussed نزاع
quarrelled نزاع
quarreling نزاع
quarreled نزاع
tussling نزاع
tussles نزاع
faction نزاع
tussled نزاع
tussle نزاع
quarrels نزاع
wanes نزاع
waning نزاع
contretemps نزاع
dustup نزاع
quarrel نزاع
spars نزاع
wars نزاع
falling-out نزاع
falling out نزاع
scuffled نزاع
affray نزاع
brangle نزاع
scuffle نزاع
dispute نزاع
fighting نزاع
battle نزاع
scuffles نزاع
wrangle نزاع
rows نزاع
rowed نزاع
war نزاع
wrangles نزاع
row نزاع
wrangled نزاع
wrangling نزاع
scuffling نزاع
battled نزاع
dissension نزاع
disputing نزاع
battles نزاع
disputes نزاع
embroilment نزاع
disputed نزاع
battling نزاع
barrator اهل نزاع
quarrelled نزاع کردن
contention مشاجره نزاع
disputing منازعه نزاع
contentions مشاجره نزاع
disputed منازعه نزاع
quarreling نزاع کردن
embroiled به نزاع انداختن
disputes نزاع کردن
disputes منازعه نزاع
disputing مشاجره نزاع
wrangled نزاع کردن
frays نبرد نزاع
disputed نزاع کردن
quarrelling نزاع کردن
disputed مشاجره نزاع
dispute مشاجره نزاع
embroils به نزاع انداختن
embroiling به نزاع انداختن
disputing نزاع کردن
embroil به نزاع انداختن
flite نزاع کردن
contentiousness نزاع طلبی
quarrels نزاع کردن
dispute نزاع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com