Dictiornary-Farsi | تشخیص پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
differentiable	تشخیص پذیر


Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
diagnostics	تشخیص ها
discernment	تشخیص
discretion	تشخیص
assessment	تشخیص
diagnostic	تشخیص
assessments	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
denotation	تشخیص
distinctions	تشخیص
distinction	تشخیص
percipience	حس تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
contradistinction	تشخیص
diagnoses	تشخیص
diagnosis	تشخیص
specification	تشخیص
to know right from wrong	تشخیص دادن
sensibilities	حس تشخیص دقت
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
sensibility	حس تشخیص دقت
corrective maintenance	عمل تشخیص
speech recogintion	تشخیص گفتار
carrier detect	تشخیص حامل
speech recogintion	تشخیص کلام
flair	قوه تشخیص
spotting	تشخیص دادن
assesses	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
assess	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
Diagnosis.	تشخیص بیماری
recognises	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
coefficient of determination	ضریب تشخیص
pattern recognitation	تشخیص الگو
make out <idiom>	تشخیص دادن
identifying	تشخیص دادن
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
resolution	قدرت تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
differential	تشخیص دهنده
identified	تشخیص دادن
pattern recognition	تشخیص الگو
identify	تشخیص دادن
character recognition	تشخیص کاراکتر
spots	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
identifies	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
judiciously	از روی تشخیص
handwriting recognition	تشخیص دست خط
identification signs	علائم تشخیص
assessing	تشخیص دادن
distinguishing	تشخیص دهنده
recognizing	تشخیص دادن
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
discern	تشخیص دادن
discernible	قابل تشخیص
distinct	قابل تشخیص
sense	حس تشخیص مفهوم
sensed	حس تشخیص مفهوم
senses	حس تشخیص مفهوم
discriminately	از روی تشخیص
orientation	تشخیص موقعیت
discriminant function	تابع تشخیص
indiscrimination	عدم تشخیص
discerns	تشخیص دادن
verification of debt	تشخیص مطالبات
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
voice recognition	تشخیص صوتی
voice recognition	تشخیص صدا
psychodiagnosis	تشخیص روانی
vision recognition	تشخیص بصری
error detecting code	کد تشخیص خطا
visual identification	تشخیص بصری
diagnoses	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص عیب
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnosis	تشخیص عیب
recognition	تشخیص بازشناخت
vertification of debts	تشخیص مطالبات
fault datagnosis	تشخیص عیب
discerned	تشخیص دادن
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
blind diagnosis	تشخیص بی نام
identification	تشخیص هویت
diacritical marks	نشان تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
espied	تشخیص دادن
diacritical	نشان تشخیص
diacritic	نشان تشخیص
recognizable	قابل تشخیص
espying	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
indiscrete	غیرقابل تشخیص
descry	تشخیص دادن
diagnostic routine	روال تشخیص
espies	تشخیص دادن
diagnose	تشخیص دادن
diagnostically	ازراه تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostics	شیوههای تشخیص
indiscreet	فاقد حس تشخیص
recognizably	قابل تشخیص
diagnosing	تشخیص دادن
diagnosed	تشخیص دادن
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
spotting	تشخیص محل گلوله
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
cess	تشخیص وتعیین مالیات
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
hot	تشخیص و ترمیم خطا
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostications	تشخیص قبلی مرض
prognostication	تشخیص قبلی مرض
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
identification zone	منطقه تشخیص هدف
detection	عمل تشخیص چیزی
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
find	جستن تشخیص دادن
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
see-through	خوب تشخیص دادن
see through	خوب تشخیص دادن
finds	جستن تشخیص دادن
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
pi acceptor	پی پذیر
solvable	حل پذیر
pliable	خم پذیر
cleavable	رخ پذیر
soluble	حل پذیر
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
detector	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
detectors	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
interrupting	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
differentiable	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
identifies	مربوط کردن تشخیص دادن
distinguishes	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
prognosticate	تشخیص دادن قبلی مرض
distinguish	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
monroe diagnostic reading test	ازمون تشخیص خواندن مونرو
to discern someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
prognosticator	تشخیص دهنده قبلی مرض
tells	تشخیص دادن فرق گذاردن
overhead	بیت تشخیص خطا در ارسال
multiple discriminant function	تابع تشخیص چند متغیری
wake light	چراغ تشخیص خط حرکت ناو
logic seeking	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
telling-off	تشخیص دادن فرق گذاردن
diagnostic routine	روش تشخیص معایب در اثرازمایش
computer assisted diagnosis	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
frequency discriminator	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
colourblindness	فقدان قوه تشخیص رنگ
flagman	داور مخصوص تشخیص امتیاز
contrast enhancement	توسعه تشخیص سایه روشن
identified	مربوط کردن تشخیص دادن
identification zone	منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
identify	مربوط کردن تشخیص دادن
identifying	مربوط کردن تشخیص دادن
recognizably	آنچه قابل تشخیص است
recognizable	آنچه قابل تشخیص است
pathognomic	وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات

differentiable

تشخیص پذیر