Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
reorganised
تشکیلات مجدد
reorganises
تشکیلات مجدد
reorganising
تشکیلات مجدد
reorganize
تشکیلات مجدد
reorganized
تشکیلات مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
Other Matches
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
brigade
تشکیلات
brigades
تشکیلات
machinery
تشکیلات
systems
تشکیلات
system
تشکیلات
organisations
تشکیلات
organizations
تشکیلات
organization
تشکیلات
organization
تشکیلات سازماندهی
structure
تشکیلات دادن
structures
تشکیلات دادن
organisations
تشکیلات سازماندهی
enterprises
تشکیلات اقتصادی
organizations
تشکیلات سازماندهی
formation
ساختمان تشکیلات
enterprise
تشکیلات اقتصادی
structuring
تشکیلات دادن
mechanism of the organ
نظام تشکیلات
civil department
تشکیلات کشوری
trade association
تشکیلات صنفی
formations
تشکیلات زمین شناسی
organizable
قابل تشکیلات دادن
underground
تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
disorganising
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
telephone plant
تشکیلات مراکز تلفن خودکار
disorganizing
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganised
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizes
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganises
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganize
تشکیلات چیزی رابرهم زدن
Our organization is just standing on its own feet.
تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
syndicalism
سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
welfare state
کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
bilateral infrastructure
سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
refinancing
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
unionism
اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
furthers
مجدد
furthering
مجدد
furthered
مجدد
further
مجدد
reflorescence
مجدد
second
مجدد
seconds
مجدد
seconding
مجدد
seconded
مجدد
renewed
مجدد
furthermore
مجدد
further on
مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
reissued
چاپ مجدد
reissue
چاپ مجدد
revisits
ملاقات مجدد
remand
بازداشت مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
revisited
ملاقات مجدد
revisit
ملاقات مجدد
restatement
بیان مجدد
recounts
شمارش مجدد
restatements
بیان مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
recurrences
رویدادن مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
replenishes
تدارک مجدد
replenished
تدارک مجدد
replenished
پرکردن مجدد
replenish
تدارک مجدد
replenish
پرکردن مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
remands
بازداشت مجدد
remanding
بازداشت مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
remanded
بازداشت مجدد
reissuing
چاپ مجدد
reissues
چاپ مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
recreation
خلق مجدد
recreations
خلق مجدد
replenishing
تدارک مجدد
retaking
گرفتن مجدد
resorption
مکیدن مجدد
reshipment
حمل مجدد
resale
حراج مجدد
resale
فروس مجدد
rerun
اجرای مجدد
republication
انتشار مجدد
reporduce
تولید مجدد
reoccur
فهور مجدد
renegotiation
مذاکره مجدد
renascence
زندگی مجدد
remotion
حرکت مجدد
reintegration
استقرار مجدد
reinsurance
بیمه مجدد
restart
شروع مجدد
re-runs
نمایش مجدد
retakes
گرفتن مجدد
retaken
گرفتن مجدد
retake
گرفتن مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
re-ran
نمایش مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
comeback
دستیابی مجدد
retread process
تعمیر مجدد
retransmission
ارسال مجدد
retransmission
مخابره مجدد
resurvey
بررسی مجدد
resupply
اماد مجدد
reinfection
عفونت مجدد
regeneracy
تولید مجدد
regelation
انجماد مجدد
recompile
کامپایل مجدد
recaption
توقیف مجدد
reapparition
فهور مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
re claim
تقاضای مجدد
re attachment
توقیف مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
after shrinkage
انقباض مجدد
reproductions
تولید مجدد
reproduction
تولید مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
reconversion
گرایش مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
reformat
فرمت مجدد
reexport
صادرات مجدد
reentrance
دخول مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
reeducation
تربیت مجدد
reebtry
تملک مجدد
reebtry
دخول مجدد
reebtry
ورود مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
rededication
تقدیم مجدد
rededication
اهدا مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
recoupment
کسب مجدد
reinforcement
وضع مجدد
reload
بارکردن مجدد
rehearsal
تکرار مجدد
regenerating
تولید مجدد
remarriages
ازدواج مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
readjustments
سازگاری مجدد
reload
پر کردن مجدد
retrial
ازمایش مجدد
retrial
محاکمه مجدد
regenerates
تولید مجدد
regenerated
تولید مجدد
regenerate
تولید مجدد
retrials
ازمایش مجدد
restoration
استقرار مجدد
rehearsals
تکرار مجدد
redraw
رسم مجدد
readjustment
سازگاری مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reloaded
بارکردن مجدد
reloading
پر کردن مجدد
reloading
بارکردن مجدد
resurgence
طغیان مجدد
redistribution
توزیع مجدد
repaint
رسم مجدد
redrew
رسم مجدد
reloads
پر کردن مجدد
reloads
بارکردن مجدد
redraws
رسم مجدد
redrawn
رسم مجدد
redrawing
رسم مجدد
retrials
محاکمه مجدد
rearrangements
ترتیب مجدد
recounted
شمارش مجدد
reorganised
سازماندهی مجدد
reorganising
سازماندهی مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
rallied
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rally
اجتماع مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com