Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
flagellation
تشکیل تاژک
Other Matches
flagellum
تاژک
cilium
تاژک
cirrus
تاژک
flagellar
تاژک دار
ciliolate
تاژک دار
cirrose
تاژک دار مضرس
flagellate
تاژک دار شدن
cirhose
تاژک دار مضرس
polymastigote
دارای چند تاژک
flagellating
تاژک دار شدن
flagellated
تاژک دار شدن
flagellates
تاژک دار شدن
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
endomorphy
تشکیل
incorporation
تشکیل
endomorphism
تشکیل
establishment
تشکیل
establishments
تشکیل
entelechy
تشکیل
constitutes
تشکیل دادن
embryogeny
تشکیل جنین
embryogen
تشکیل جنین
constitute
تشکیل دادن
bonding
تشکیل پیوند
constituting
تشکیل دادن
formation
صف ارایی تشکیل
constituted
تشکیل دادن
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
capital formation
تشکیل سرمایه
organizes
تشکیل دادن
argillaceous
تشکیل شده از رس
formative
تشکیل دهنده
tournaments
تشکیل مسابقات
tournament
تشکیل مسابقات
forms
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
former
تشکیل دهنده
annulation
تشکیل حلقه
organizing
تشکیل دادن
organisers
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
antitrust
مخالف تشکیل
antidim
مایع ضد تشکیل مه
organises
تشکیل دادن
organising
تشکیل دادن
ossification
تشکیل استخوان
spermatogenesis
تشکیل نطفه
umbilication
تشکیل ناف
osteogenesis
تشکیل استخوان
orogenesis
تشکیل کوه
to erect into
تشکیل دادن از
the house went into secret session
تشکیل داد
placentation
تشکیل جفت
strobilation
تشکیل رشته
stratification
تشکیل طبقات
stratification
تشکیل چینه
preformation
تشکیل قبلی
sporogenesis
تشکیل هاگ
sacculation
تشکیل کیسه
siltation
تشکیل لجن
sporogeny
تشکیل هاگ
vacuolation
تشکیل حفره
gleization
تشکیل خاک رس
organize
تشکیل دادن
metamerism
تشکیل حلقهای
formation constant
ثابت تشکیل
heat of formation
گرمای تشکیل
foetation
تشکیل جنین
fibrillation
تشکیل الیاف
hematopoiesis
تشکیل خون
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
venue
محل تشکیل دادگاه
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
pods
تشکیل نیام دادن
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
vertebration
تشکیل ستون فقرات
ossification
مرحله تشکیل استخوان
gang
جمعیت تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
acidic
تشکیل دهندهء اسید
troop program
برنامه تشکیل یکانها
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
form
تشکیل دادن ساختن
formed
تشکیل دادن ساختن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
venues
محل تشکیل دادگاه
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
involucrum
تشکیل استخوان جدید
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
force development
برنامه تشکیل یکانها
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
nucleate
تشکیل هسته دادن
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
preform
قبلا تشکیل دادن
polygenic
دارای قوه تشکیل
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
federalization
تشکیل کشورهای متحد
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
unformed
تشکیل نشده ناساخت
colonized
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
pod
تشکیل نیام دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
nucleus
هسته تشکیل دهنده
nuclei
هسته تشکیل دهنده
beds
تشکیل طبقه دادن
humification
تشکیل خاک گیاه دار
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
self formed
خود بخود تشکیل شده
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
nodulation
تشکیل گره هایا غدههای ریز
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
frontogenesis
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
thrombosis
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
thromboses
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
self constituted
تشکیل شده بوسیله نفس خود
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
plain flap
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
diabase
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
dibit
عددی که از دو بیت دودویی تشکیل شده است
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
fasciculus
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
dunite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
registry
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com