Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
preformation
تشکیل قبلی
Other Matches
presentiment
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
fore
قبلی
ex
قبلی
ex-
قبلی
prior
قبلی
preceding
قبلی
predecessors
قبلی
previous
قبلی
predecessor
قبلی
one-time
قبلی
aforetime
قبلی
foregone
قبلی
premeditated
با قصد قبلی
backgrounds
معلومات قبلی
background
معلومات قبلی
pregiurement
احتساب قبلی
precompression
تراکم قبلی
predilection
تمایل قبلی
pre arrengement
قرار قبلی
predilections
تمایل قبلی
pre arrangement
قرار قبلی
precognition
اطلاع قبلی
presupposition
فرض قبلی
late war
جنگ قبلی
presuppositions
فرض قبلی
chain
از کلمه قبلی
previews
اطلاع قبلی
preview
اطلاع قبلی
preoccupation
اشغال قبلی
preoccupations
اشغال قبلی
chains
از کلمه قبلی
preconidtion
شرط قبلی
predesignation
تعیین قبلی
prefiguration
تصور قبلی
preexistence
موجودیت قبلی
at sight
بی مطالعه قبلی
premonition
اخطار قبلی
premeditatedly
با اندیشه قبلی
premeditation
قصد قبلی
forethought
اندیشه قبلی
premonitions
اخطار قبلی
pretreatment
معالجه قبلی
prefiguration or prefigurement
نمایش قبلی
prepossession
تصرف قبلی
preengagement
تعهد قبلی
predispostion
تمایل قبلی
foretype
نمونه قبلی
foretoken
اعلام قبلی
foreordainment
حکم قبلی
foredoom
محکومیت قبلی
previous work
کارهای قبلی
forewarning
اخطار قبلی
prognostications
تشخیص قبلی مرض
biases
ولتاژ قبلی دادن
bias
ولتاژ قبلی دادن
prelibation
ازمایش یانوشیدن قبلی
prior permission
اجازه قبلی پرواز
prognostication
تشخیص قبلی مرض
pre indexing
فهرست سازی قبلی
pre indexing
شاخص گذاری قبلی
pre engaged
دارای تعهد قبلی
leave hanging (in the air)
<idiom>
بدون تصمیم قبلی
off the cuff
<idiom>
بدون آمادگی قبلی
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
forebedement
اخبار قبلی پیشگویی
premonitory
متضمن اخطار قبلی
as you were
به حالت قبلی برگردید
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
malice aforethought
سوء نیت قبلی
inherited error
خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
premonition
برحذر داشتن فکر قبلی
prefiguration
پیش بینی احتساب قبلی
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
premonitions
برحذر داشتن فکر قبلی
prefiguration or prefigurement
تشبیه از پیش تصور قبلی
pre condition
شرط لازم الاجرای قبلی
sight-reading
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading
بدون امادگی قبلی اجراکردن
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
premised
فرض قبلی فرضیه مقدم
premise
فرض قبلی فرضیه مقدم
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
sight-reads
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sneak preview
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sneak previews
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premisses
فرض قبلی فرضیه مقدم
sight-reads
بدون مطالعه قبلی خواندن
free wheeling
بازی بدون نقشه قبلی
prognosticator
تشخیص دهنده قبلی مرض
prognosticate
تشخیص دادن قبلی مرض
quondam
قبلی مربوط به چندی قبل
prepossession
اشغال قبلی تمایل بیجهت
prenotion
احساس قبلی نسبت بچیزی
prerequisite
شرط قبلی لازمه امری
prerequisites
شرط قبلی لازمه امری
a priori
بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine
موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
foretaste
ازمایش قبلی پیش بینی کردن
Do not do any thing without due reflection .
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
post edit
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
cancel
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
cancelling
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancels
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
go off half-cocked
<idiom>
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
undo
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
decision
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
package shows
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
decisions
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
predicted log racing
مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
prolepsis
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
counter disengagement
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
Can I make an appointment for friday?
آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
impulsive
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
establishment
تشکیل
entelechy
تشکیل
establishments
تشکیل
endomorphism
تشکیل
incorporation
تشکیل
endomorphy
تشکیل
antidim
مایع ضد تشکیل مه
gleization
تشکیل خاک رس
heat of formation
گرمای تشکیل
annulation
تشکیل حلقه
former
تشکیل دهنده
foetation
تشکیل جنین
antitrust
مخالف تشکیل
ossification
تشکیل استخوان
vacuolation
تشکیل حفره
umbilication
تشکیل ناف
metamerism
تشکیل حلقهای
argillaceous
تشکیل شده از رس
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
tournaments
تشکیل مسابقات
flagellation
تشکیل تاژک
tournament
تشکیل مسابقات
formative
تشکیل دهنده
forms
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
embryogeny
تشکیل جنین
embryogen
تشکیل جنین
formation constant
ثابت تشکیل
capital formation
تشکیل سرمایه
fibrillation
تشکیل الیاف
strobilation
تشکیل رشته
hematopoiesis
تشکیل خون
formation
صف ارایی تشکیل
organising
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
bonding
تشکیل پیوند
sporogenesis
تشکیل هاگ
constitute
تشکیل دادن
stratification
تشکیل طبقات
organizes
تشکیل دادن
stratification
تشکیل چینه
placentation
تشکیل جفت
sporogeny
تشکیل هاگ
spermatogenesis
تشکیل نطفه
siltation
تشکیل لجن
sacculation
تشکیل کیسه
organizing
تشکیل دادن
organize
تشکیل دادن
orogenesis
تشکیل کوه
to erect into
تشکیل دادن از
organizer
تشکیل دهنده
the house went into secret session
تشکیل داد
organisers
تشکیل دهنده
constitutes
تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن
organizers
تشکیل دهنده
constituted
تشکیل دادن
osteogenesis
تشکیل استخوان
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
bed
تشکیل طبقه دادن
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
preform
قبلا تشکیل دادن
pods
تشکیل نیام دادن
pod
تشکیل نیام دادن
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
force development
برنامه تشکیل یکانها
nuclei
هسته تشکیل دهنده
federalization
تشکیل کشورهای متحد
constituents
سازه تشکیل دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com