Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
Other Matches
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
military area
منطقه نظامی
military occupation
اشغال نظامی یک منطقه
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
terrain appreciation
ارزیابی و بررسی وضع زمین منطقه از نظر نظامی
muster roll
دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
axial route
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
defense coastal area
منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
island
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
area assessment
ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air defense action area
منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
air surface zone
منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
establishments
تشکیل
establishment
تشکیل
endomorphism
تشکیل
endomorphy
تشکیل
entelechy
تشکیل
incorporation
تشکیل
organising
تشکیل دادن
formation constant
ثابت تشکیل
organize
تشکیل دادن
former
تشکیل دهنده
organizes
تشکیل دادن
strobilation
تشکیل رشته
organises
تشکیل دادن
ossification
تشکیل استخوان
stratification
تشکیل طبقات
gleization
تشکیل خاک رس
foetation
تشکیل جنین
organisers
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
the house went into secret session
تشکیل داد
sacculation
تشکیل کیسه
capital formation
تشکیل سرمایه
constitute
تشکیل دادن
heat of formation
گرمای تشکیل
sporogeny
تشکیل هاگ
sporogenesis
تشکیل هاگ
spermatogenesis
تشکیل نطفه
bonding
تشکیل پیوند
siltation
تشکیل لجن
constituted
تشکیل دادن
vacuolation
تشکیل حفره
to erect into
تشکیل دادن از
formation
صف ارایی تشکیل
hematopoiesis
تشکیل خون
organizing
تشکیل دادن
stratification
تشکیل چینه
constituting
تشکیل دادن
constitutes
تشکیل دادن
umbilication
تشکیل ناف
osteogenesis
تشکیل استخوان
embryogen
تشکیل جنین
orogenesis
تشکیل کوه
tournaments
تشکیل مسابقات
annulation
تشکیل حلقه
formed
تشکیل دادن
formative
تشکیل دهنده
forms
تشکیل دادن
flagellation
تشکیل تاژک
antidim
مایع ضد تشکیل مه
antitrust
مخالف تشکیل
placentation
تشکیل جفت
tournament
تشکیل مسابقات
argillaceous
تشکیل شده از رس
preformation
تشکیل قبلی
metamerism
تشکیل حلقهای
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
fibrillation
تشکیل الیاف
embryogeny
تشکیل جنین
form
تشکیل دادن
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
colonising
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
colonises
تشکیل مستعمره دادن
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
pod
تشکیل نیام دادن
pods
تشکیل نیام دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
vertebration
تشکیل ستون فقرات
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
troop program
برنامه تشکیل یکانها
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
bed
تشکیل طبقه دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
nuclei
هسته تشکیل دهنده
nucleus
هسته تشکیل دهنده
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
venues
محل تشکیل دادگاه
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
to form a habit
تشکیل عادت دادن
nucleate
تشکیل هسته دادن
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
federalization
تشکیل کشورهای متحد
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
convening
تشکیل جلسه دادن
involucrum
تشکیل استخوان جدید
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
acidic
تشکیل دهندهء اسید
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
force development
برنامه تشکیل یکانها
ossification
مرحله تشکیل استخوان
form
تشکیل دادن ساختن
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
formed
تشکیل دادن ساختن
convene
تشکیل جلسه دادن
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
unformed
تشکیل نشده ناساخت
forms
تشکیل دادن ساختن
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
venue
محل تشکیل دادگاه
polygenic
دارای قوه تشکیل
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
self formed
خود بخود تشکیل شده
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com