Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English
Persian
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
Search result with all words
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
Other Matches
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
emend
تصحیح کردن درست کردن
emending
تصحیح کردن درست کردن
corrects
صحیح کردن تصحیح کردن
correcting
صحیح کردن تصحیح کردن
emends
تصحیح کردن درست کردن
correct
صحیح کردن تصحیح کردن
emended
تصحیح کردن درست کردن
corrects
تصحیح کردن
refine
تصحیح کردن
rectified
تصحیح کردن
refines
تصحیح کردن
proofreads
تصحیح کردن
rectifies
تصحیح کردن
correct
تصحیح کردن
proofread
تصحیح کردن
correcting
تصحیح کردن
red pencil
تصحیح کردن
emendate
تصحیح کردن
rectify
تصحیح کردن
proofreading
تصحیح کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adaptive channel allocation
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
edited
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
control
نظارت کردن تنظیم کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
range disk
صفحه تصحیح برد طبله تصحیح مسافت
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
to put in to shape
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
text
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
texts
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
pre-set
از پیش تنظیم کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
spots
تنظیم تیر کردن
spot
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
ranging
تنظیم تیر کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
zero
روی صفر تنظیم کردن
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros
روی صفر تنظیم کردن
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
refile
تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
zero beat
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zeroes
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeros
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
halving adjustment
تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
to kern
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialed
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
adaptation
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
adaptations
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
correction index
جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
wind correction
تصحیح مربوط به باد تصحیح گلوله از نظر باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com