English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
emend تصحیح کردن درست کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
Other Matches
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
correct صحیح کردن تصحیح کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
corrects صحیح کردن تصحیح کردن
correcting صحیح کردن تصحیح کردن
refines تصحیح کردن
corrects تصحیح کردن
proofreading تصحیح کردن
refine تصحیح کردن
proofreads تصحیح کردن
correct تصحیح کردن
rectified تصحیح کردن
proofread تصحیح کردن
rectifies تصحیح کردن
correcting تصحیح کردن
emendate تصحیح کردن
red pencil تصحیح کردن
rectify تصحیح کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
reconstituted تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
right درست کردن اصلاح کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
regulating میزان کردن درست کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
regulate میزان کردن درست کردن
regulates میزان کردن درست کردن
regulated میزان کردن درست کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
compose درست کردن تصنیف کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
mend مرمت کردن درست کردن
devise درست کردن اختراع کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
devised درست کردن اختراع کردن
adapting جور کردن درست کردن
adapts جور کردن درست کردن
devises درست کردن اختراع کردن
mended مرمت کردن درست کردن
mends مرمت کردن درست کردن
devising درست کردن اختراع کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
integrate کامل کردن درست کردن
integrates کامل کردن درست کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
integrating کامل کردن درست کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
range disk صفحه تصحیح برد طبله تصحیح مسافت
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
to fix up درست کردن
shape درست کردن
weaves درست کردن
weave درست کردن
make درست کردن
fabricating درست کردن
to get up درست کردن
shapes درست کردن
fabricated درست کردن
makes درست کردن
fabricate درست کردن
fabricates درست کردن
to erect into درست کردن از
fashion درست کردن
indite درست کردن
fettle درست کردن
set right درست کردن
cleans درست کردن
cleanest درست کردن
clean درست کردن
gulleys درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
trim درست کردن
trims درست کردن
redd درست کردن
gully درست کردن
trimmest درست کردن
gullies درست کردن
cleaned درست کردن
manufactures درست کردن
concocts درست کردن
correct درست کردن
to put to rights درست کردن
set in order درست کردن
concoct درست کردن
correcting درست کردن
concocted درست کردن
adapt درست کردن
corrects درست کردن
to cleanvp درست کردن
fix up درست کردن
to riven laths یا درست کردن
build درست کردن
make up درست کردن
manufacture درست کردن
to set in order درست کردن
manufactured درست کردن
to put in to shape درست کردن
concocting درست کردن
builds درست کردن
buildings درست کردن
to set درست کردن
to sct aright درست کردن
to set to rights درست کردن
texts سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
text سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
stage craft فن درست کردن نمایش
scrambles املت درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
frame پاپوش درست کردن
manipulate با دست درست کردن
scrambling املت درست کردن
manipulated با دست درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
dresses درست کردن لباس
corn popping درست کردن چس فیل
image erection درست کردن تصویر
reconditions دوباره درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
scrambled املت درست کردن
scramble املت درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
die sink خزینه درست کردن
to toss up زود درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
dowel میخچه درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
manipulates با دست درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
teams دسته درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
blow down بافوت درست کردن
dress درست کردن لباس
ponds حوض درست کردن
re form دوباره درست کردن
pond حوض درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
vint درست کردن یا ریختن
hedges خاربست درست کردن
hedged خاربست درست کردن
team دسته درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
recondition دوباره درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
hedge خاربست درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
organizing تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com