Dictiornary-Farsi | تصدیق سفارش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
acknowledgement of order	تصدیق سفارش


Other Matches

economic order quantity	کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
location audit	تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
ordering costs	هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
indents	سفارش
order	سفارش
indent	سفارش
reference	سفارش
enjoinment	سفارش
indenting	سفارش
order	دستور سفارش
order format	قالب سفارش
ordering	سفارش دهی
blanket order	سفارش کلی
conditional order	سفارش مشروط
factory order	سفارش ساخت
letter of recommendation	سفارش نامه
engaged	سفارش شده
modification order	سفارش اصلاحی
order for goods	سفارش کالا
economic order quantity	حد مطلوب سفارش
enjoining	سفارش کردن به
order	سفارش دادن
enjoin	سفارش کردن به
indent	سفارش دادن
outwork	سفارش به بیرون
purchase order	سفارش خرید
processing of the order	انجام سفارش
place an order	سفارش دادن
back order	سفارش معوق
acknowledgement of order	تایید سفارش
send away for	سفارش دادن
commendation	سفارش تقدیر
trial order	سفارش ازمایشی
indenting	سفارش دادن
enjoined	سفارش کردن به
call the shots <idiom>	سفارش دادن
Put in a good word for me.	سفارش من رابکن
asking and ordering	درخواست و سفارش
I asked for ...	من سفارش ... را دادم.
indents	سفارش دادن
enjoins	سفارش کردن به
re order	سفارش دوم باره
reorder	دوباره سفارش دادن
open indent	سفارش خرید باز
lead time	زمان انجام سفارش
ordered	سفارش داده شده
order processing time	زمان انجام سفارش
reorder cost	هزینه سفارش مجدد
reorder interval	زمان بین دو سفارش
order time	زمان سفارش کالا
to countermand goods	سفارش کالا را پس گرفتن
outwork	سفارش به خارج از شرکت
to book something	چیزی را سفارش دادن
To place an order for some goods.	کالائی را سفارش دادن
order processing time	مدت انجام سفارش
reorder point	نقطه سفارش مجدد
reorder level	سطح سفارش مجدد
order	دستور دادن سفارش
engages	از پیش سفارش دادن
custom made	سفارش داده شده
indenting	سفارش رسیده از خارج
custom-made	سفارش داده شده
indenting	سفارش درخواست کردن
order [placed with somebody]	سفارش [ازطرف کسی]
engage	از پیش سفارش دادن
indent	سفارش رسیده از خارج
bespeak	ازپیش سفارش دادن
indents	سفارش درخواست کردن
indents	سفارش رسیده از خارج
dispatch order	سفارش حمل سریع
indent	سفارش درخواست کردن
I asked for a small portion.	من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child.	من یک برای بچه سفارش دادم.
That's not what I ordered.	آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indents	سفارش خرید از کشور بیگانه
indenting	سفارش خرید از کشور بیگانه
the goods are on order	کالا را سفارش داده ایم
indent	سفارش خرید از کشور بیگانه
batch costing	تعیین قیمت سفارش کالا
testimonial	سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials	سفارش وتوصیه رضایت نامه
ordering costs	هزینههای مربوط به سفارش کالا
order form	نمونه سفارش نامه پر نکرده
mail order	سفارش کالا بوسیله پست
order	سفارش دادن کالا یا جنس
order	سفارش دادن تنظیم کردن
a la carte	جداجدا سفارش داده شده.
mail order	سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.	سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
reorder level	مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To order a meal.	سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
open indent	سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
indent upon a person for goods	درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
canvassed	مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing	مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order	پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvasses	مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time	زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
canvass	مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
May I use your name as a reference?	اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
lead time	مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
justifications	تصدیق
legalization	تصدیق
porenotion	تصدیق
acknowledgment	تصدیق
admitance	تصدیق
acknohledgement	تصدیق
certificate	تصدیق
attestation	تصدیق
avouchment	تصدیق
justification	تصدیق
certificates	تصدیق
acquiescence	تصدیق
validated	تصدیق
validates	تصدیق
validating	تصدیق
sanctions	تصدیق
sanctioned	تصدیق
sanctioning	تصدیق
testimonies	تصدیق
sanction	تصدیق
acknowledgments	تصدیق
acknowledgements	تصدیق
acknowledgement	تصدیق
recognition	تصدیق
testimony	تصدیق
certification	تصدیق
authentication	تصدیق
approval	تصدیق
license	تصدیق
ratification	تصدیق
verification	تصدیق
confirmation	تصدیق
validate	تصدیق
sanitification	تصدیق
licensing	تصدیق
validation	تصدیق
passed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
authorized <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
approved <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
certificate of a doctor	تصدیق طبیب
certificate of death	تصدیق فوت
acknowledge	تصدیق کردن
affirmant	تصدیق کننده
affimable	قابل تصدیق
admittable	قابل تصدیق
ascription	تصدیق مالکیت
attestation	تصدیق امضاء
admissive	تصدیق امیز
allowed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
agreed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
verifier	تصدیق کننده
validation	تصدیق ارزیابی
testifier	تصدیق کننده
set one's seal to	تصدیق کردن
recognizant	تصدیق کننده
recogizant	تصدیق کننده
provisional scrip	تصدیق موقت
cognizance	تصدیق ضمنی
It must be granted that …	باید تصدیق کر د که …
grant	تصدیق کردن
allow	تصدیق کردن
affirm	تصدیق کردن
foregone conclusion	تصدیق بلاتصور
indefensibility	تصدیق ناپذیری
indorsation	تصدیق کردن
intromission	تصدیق معارضه
admit	تصدیق کردن
prejudgement	تصدیق بلاتصور
acquiescent response set	امایه تصدیق
ratify	تصدیق کردن
grants	تصدیق کردن
granted	تصدیق کردن
grant	تصدیق کردن
certificate	تصدیق نامه
certificates	تصدیق نامه
admissions	تصدیق اعتراف
admission	تصدیق اعتراف
ratification	تصدیق و تصویب
certifiable	قابل تصدیق
affirmations	تصدیق اثبات
affirmation	تصدیق اثبات
testifying	تصدیق کردن
testify	تصدیق کردن
testifies	تصدیق کردن
endorse	تصدیق کردن
endorsed	تصدیق کردن
endorses	تصدیق کردن
certifies	تصدیق کردن
certify	تصدیق کردن
certifying	تصدیق کردن
certified	تصدیق شده
rubber-stamps	تصدیق کردن
rubber-stamping	تصدیق کردن
rubber-stamped	تصدیق کردن
rubber-stamp	تصدیق کردن