Dictiornary-Farsi | تصدیق مالکیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
ascription	تصدیق مالکیت


Other Matches

prior possession	تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
denationalization	تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
his right of ownership lapsed	حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
joint ownership	اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
location audit	تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
separation of ownership and control	جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
possession	مالکیت
propritorship	مالکیت
proprietorship	مالکیت
proprietorial right	حق مالکیت
ownership right	حق مالکیت
right of ownership	حق مالکیت
ownership	حق مالکیت
ownership	مالکیت
dominium	مالکیت
support	حق مالکیت
dominion	حق مالکیت
acquisitions	مالکیت
acquisition	مالکیت
root of title	منشاء مالکیت
seisin	مالکیت اراضی
reconversion	اعاده مالکیت
ownership and management	مالکیت و مدیریت
possessory title	سمت مالکیت
retention of title	ضبط مالکیت
condominium	مالکیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
personal ownership	مالکیت شخصی
possessory action	دعوی مالکیت
possessory right	حق تصرف یا مالکیت
villeinage	مالکیت رعیت
possessory title	عنوان مالکیت
slaveholding	مالکیت برده
praivate ownership	مالکیت خصوصی
title deed	قباله مالکیت
title deeds	سند مالکیت
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
retention of title	حفظ مالکیت
title of territory	مالکیت اقلیم
public ownership	مالکیت عمومی
public ownership	مالکیت دولتی
title deed	سند مالکیت
property rights	حقوق مالکیت
special property	مالکیت خاص
state enterprise	مالکیت دولتی
public domain	مالکیت دولتی
public ownership	مالکیت دولتی
state ownership	مالکیت دولتی
qualified property	مالکیت محدود
private ownership	مالکیت خصوصی
private property	مالکیت خصوصی
title deed	اسناد مالکیت
gen	حالت مالکیت
accession	شرکت در مالکیت
joint ownership	مالکیت مشترک
alienation	انتقال مالکیت
individual ownership	مالکیت فردی
estate in common	مالکیت مشاع
collective ownership	مالکیت مشاع
documents of title	سند مالکیت
document of title	سند مالکیت
dispossession	سلب مالکیت
titles	مستند مالکیت
title	مستند مالکیت
asset ownership	مالکیت دارائی
collective ownership	مالکیت جمعی
joint ownership	مالکیت مشاع
expropriation	سلب مالکیت
literary property	حق مالکیت ادبی
confusion	مالکیت ما فی الذمه
joint ownership	مالکیت اشتراکی
muniment of title	دلیل مالکیت
passing the ownership	مالکیت مافی الذمه
expropriate	سلب مالکیت کردن از
collectivity	مالکیت اشتراکی جمع
entitled to owver ship	دارای حق مالکیت است
repossess	مالکیت مجدد یافتن
repossessed	مالکیت مجدد یافتن
repossessing	مالکیت مجدد یافتن
expropriated	سلب مالکیت کردن از
expropriates	سلب مالکیت کردن از
expropriating	سلب مالکیت کردن از
beneficial ownership	مالکیت به نسبت منافع
title-holder	صاحب سند مالکیت
title-holders	صاحب سند مالکیت
replevin	دعوی اعاده مالکیت
prescriptive right	حق مالکیت از طریق مرورزمان
mere right	حق مالکیت بدون تصرف
share certificate	گواهی مالکیت سهام
estate in common	اشتراک در مالکیت زمین
possessory action	دعوی اعاده مالکیت
prescriptive right or title	حق مالکیت از راه مرورزمان
white elephant <idiom>	ثروت یا مالکیت بیفایده
possession by title of ownership	تصرف به عنوان مالکیت
title of territory	مالکیت قلمرو کشور
disorintate	مالکیت چیزی راانکار کردن
socialism	مالکیت اجتماعی ابزار تولید
to put in possession	مالکیت دادن متصدی کردن
put in a claim for something	مدعی مالکیت چیزی شدن
disowned	مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowning	مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
freehold	مالکیت مطلق ملک موروثی
tenancy	مدت اجاره مالکیت موقت
disowns	مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
petitory	مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
disown	مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
tenancies	مدت اجاره مالکیت موقت
hold down	نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
titleholder	صاحب سند مالکیت دارای عنوان
p is nine points of the law	تصرف شرط عمده مالکیت است
hold down	برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
freeboard	حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
chose in action	حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
alienability	قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
shared	استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shares	استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
estate in fee	مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
Here are my car registration papers.	بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
eminent domain	مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
dock warrant	سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
share	استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shifting use	مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
severalty	مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
property in action	مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
prescription	دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions	دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
apostrophe	در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophes	در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
executed contract	قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
legalization	تصدیق
acknohledgement	تصدیق
sanction	تصدیق
justifications	تصدیق
justification	تصدیق
admitance	تصدیق
acknowledgment	تصدیق
verification	تصدیق
certificate	تصدیق
certificates	تصدیق
sanctioned	تصدیق
acquiescence	تصدیق
acknowledgments	تصدیق
acknowledgements	تصدیق
acknowledgement	تصدیق
testimony	تصدیق
testimonies	تصدیق
approval	تصدیق
sanctions	تصدیق
sanctioning	تصدیق
ratification	تصدیق
attestation	تصدیق
authentication	تصدیق
validate	تصدیق
recognition	تصدیق
license	تصدیق
licensing	تصدیق
avouchment	تصدیق
sanitification	تصدیق
validates	تصدیق
validating	تصدیق
porenotion	تصدیق
confirmation	تصدیق
certification	تصدیق
validation	تصدیق
validated	تصدیق
passed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
authorized <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
certificate of death	تصدیق فوت
authorised [British] <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
cognizance	تصدیق ضمنی
approved <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
prejudgement	تصدیق بلاتصور
testifier	تصدیق کننده
It must be granted that …	باید تصدیق کر د که …
provisional scrip	تصدیق موقت
verifier	تصدیق کننده
validation	تصدیق ارزیابی
recogizant	تصدیق کننده
recognizant	تصدیق کننده
foregone conclusion	تصدیق بلاتصور
allowed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
agreed <adj.> <past-p.>	تصدیق شده
indefensibility	تصدیق ناپذیری
indorsation	تصدیق کردن
intromission	تصدیق معارضه
admit	تصدیق کردن
grant	تصدیق کردن
allow	تصدیق کردن
affirm	تصدیق کردن
acknowledge	تصدیق کردن
set one's seal to	تصدیق کردن
certificates	تصدیق نامه
ratifies	تصدیق کردن
ratified	تصدیق کردن
endorsing	تصدیق کردن
endorses	تصدیق کردن
endorsed	تصدیق کردن