English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
refineries تصفیه خانه
refinery تصفیه خانه
Search result with all words
sewage works {sg} تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant تصفیه خانه فاضلاب
Other Matches
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cellular لانه زنبوری خانه خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
ranged یک خانه یا تعدادی خانه
ranges یک خانه یا تعدادی خانه
range یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb خانه خانه کردن
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
purgation تصفیه
rectification تصفیه
administrations تصفیه
conciliation تصفیه
clearance تصفیه
liquidation تصفیه
administration تصفیه
adjustments تصفیه
clarification تصفیه
adjustment تصفیه
water softener اب تصفیه کن
water purification تصفیه اب
arrangements تصفیه
settlements تصفیه
water softeners اب تصفیه کن
infiltration تصفیه
percolation تصفیه
expurgation تصفیه
depuration تصفیه
fining تصفیه
settlement تصفیه
arrangement تصفیه
reconciles تصفیه کردن
calcine تصفیه کردن
depurate تصفیه کردن
catharsis تصفیه تطهیر
depurative تصفیه کننده
purified تصفیه شده
calcining method روش تصفیه
calcining klin بوته تصفیه
sublimate تصفیه کردن
sublimated تصفیه کردن
sublimates تصفیه کردن
sublimating تصفیه کردن
refined تصفیه شده
administratrix مدیره تصفیه
average adjustment تصفیه خسارت
break up price بهای تصفیه
receivers مدیر تصفیه
refines تصفیه شدن
clarifying تصفیه شدن
clarifying تصفیه کردن
accommodate تصفیه کردن
accommodated تصفیه کردن
accommodates تصفیه کردن
reconcile تصفیه کردن
reconciling تصفیه کردن
unsettled تصفیه نشده
clarify تصفیه کردن
clarify تصفیه شدن
clarifies تصفیه کردن
refines تصفیه کردن
refine تصفیه شدن
refine تصفیه کردن
tries تصفیه کردن
try تصفیه کردن
administrators مدیر تصفیه
administrator مدیر تصفیه
clarifies تصفیه شدن
rectified تصفیه کردن
rectifies تصفیه کردن
official receiver مدیر تصفیه
outstanding تصفیه نشده
administer تصفیه کردن
administered تصفیه کردن
administering تصفیه کردن
liquidators مدیر تصفیه
rectify تصفیه کردن
outstandingly تصفیه نشده
trustees مدیر تصفیه
trustee مدیر تصفیه
liquidator مدیر تصفیه
adjust تصفیه نمودن
administers تصفیه کردن
receiver مدیر تصفیه
rarify تصفیه کردن
rarefy تصفیه کردن
puriform تصفیه کردن
purificator تصفیه کننده
purification شستشو تصفیه
liquidation تصفیه شرکت
primary treatment تصفیه نخستین
accord تصفیه کردن
accorded تصفیه کردن
accords تصفیه کردن
filter تصفیه کردن
filters تصفیه کردن
overrefinement تصفیه بسیار
refinef copper مس تصفیه شده
secondary treatment تصفیه دومین
sewage purification تصفیه فاضلاب
compound تصفیه کردن
compounded تصفیه کردن
compounds تصفیه کردن
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
zone purification تصفیه منطقهای
water sterilizing bag کیف تصفیه اب
to set at rest تصفیه کردن
to pay out تصفیه کردن
to pay off تصفیه کردن
to a upon تصفیه کردن
smeet تصفیه کردن
order of discharge حکم تصفیه
gas cleaning تصفیه گاز
depuratory تصفیه کننده
depurator تصفیه کننده
expurgator تصفیه کننده
filtration تصفیه پالایش
settlement تصفیه پرداخت
settlements تصفیه پرداخت
gold parting تصفیه طلا
gold refining تصفیه طلا
official liquidator مدیر تصفیه
discharges مفاصا تصفیه
discharge مفاصا تصفیه
expurgatory تصفیه کننده
chastening تصفیه وتزکیه کردن
chastens تصفیه وتزکیه کردن
filtering صاف کنندگی تصفیه
expurgatorial تصفیه یاتنقیح کننده
check out تصفیه حساب کردن
chastened تصفیه وتزکیه کردن
chasten تصفیه وتزکیه کردن
acquitting پرداختن و تصفیه کردن
refine تصفیه کردن پالودن
realisation [British E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
purifying تصفیه کردن پالودن
purify تصفیه کردن پالودن
purifies تصفیه کردن پالودن
refines تصفیه کردن پالودن
settle تصفیه حساب کردن
settles تصفیه حساب کردن
realization [American E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
liquidation [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
acquit پرداختن و تصفیه کردن
acquits پرداختن و تصفیه کردن
clarificant ماده تصفیه کننده
air refining process فرایند تصفیه با هوا
refined oil نفت تصفیه شده
refined lead سرب تصفیه شده
refined iron اهن تصفیه شده
refined asphalt قیر تصفیه شده
aquavitae الکل تصفیه نشده
filtrate مایع تصفیه شده
raffinate ماده تصفیه شده
purofier اسباب تصفیه گاز
purificative تصفیه کننده تصفیهای
air refining با هوا تصفیه کردن
purificatory تصفیه کننده تصفیهای
refined spelter روی تصفیه شده
cathartic تصفیه کننده روانپاکساز
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
muscovado قند تصفیه نشده
peaceful adjustment of disputes تصفیه مسالمت امیز
gold refinery واحد تصفیه طلا
leaching تصفیه بوسیله شستشو
furnace refining تصفیه و پالایش کوره
calcined lime اهک تصفیه شده
to make odds even اختلافات را تصفیه کردن
clarified ناب تصفیه شده
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
scrubbing process فرایند شستشو و تصفیه
smelt تصفیه کردن گداخته شدن
smelted تصفیه کردن گداخته شدن
age harden تصفیه کردن عمل اوردن
filterable قابل پالایش تصفیه پذیر
accommodates وفق دادن تصفیه کردن
we squared for our meal حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
accommodated وفق دادن تصفیه کردن
calcined ore سنگ معدن تصفیه شده
accommodate وفق دادن تصفیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com