English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
peaceful adjustment of disputes تصفیه مسالمت امیز
Other Matches
pacific مسالمت امیز
peaceful مسالمت امیز
irenic مسالمت امیز صلح جو
peaceful coexistance همزیستی مسالمت امیز
pacific settlement حل مسئلهای از طرق مسالمت امیز
pacific settlement تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
cooling off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
reprisals در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
civil disobedience مقاومت منفی و مسالمت آمیز
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
water purification تصفیه اب
adjustments تصفیه
adjustment تصفیه
administrations تصفیه
settlements تصفیه
expurgation تصفیه
infiltration تصفیه
settlement تصفیه
depuration تصفیه
purgation تصفیه
rectification تصفیه
water softener اب تصفیه کن
water softeners اب تصفیه کن
percolation تصفیه
conciliation تصفیه
fining تصفیه
administration تصفیه
arrangements تصفیه
liquidation تصفیه
clarification تصفیه
arrangement تصفیه
clearance تصفیه
try تصفیه کردن
compound تصفیه کردن
clarifying تصفیه شدن
purificator تصفیه کننده
clarifying تصفیه کردن
depurate تصفیه کردن
puriform تصفیه کردن
depurative تصفیه کننده
accommodate تصفیه کردن
depuratory تصفیه کننده
clarify تصفیه شدن
official liquidator مدیر تصفیه
order of discharge حکم تصفیه
clarifies تصفیه کردن
primary treatment تصفیه نخستین
clarifies تصفیه شدن
sublimating تصفیه کردن
clarify تصفیه کردن
catharsis تصفیه تطهیر
compounds تصفیه کردن
compounded تصفیه کردن
overrefinement تصفیه بسیار
purification شستشو تصفیه
sublimates تصفیه کردن
depurator تصفیه کننده
refines تصفیه شدن
receiver مدیر تصفیه
receivers مدیر تصفیه
expurgator تصفیه کننده
gold refining تصفیه طلا
expurgatory تصفیه کننده
filtration تصفیه پالایش
trustees مدیر تصفیه
trustee مدیر تصفیه
adjust تصفیه نمودن
gas cleaning تصفیه گاز
refinery تصفیه خانه
administrator مدیر تصفیه
administrators مدیر تصفیه
refines تصفیه کردن
tries تصفیه کردن
refine تصفیه شدن
refine تصفیه کردن
settlement تصفیه پرداخت
sublimated تصفیه کردن
sublimate تصفیه کردن
purified تصفیه شده
settlements تصفیه پرداخت
average adjustment تصفیه خسارت
refineries تصفیه خانه
gold parting تصفیه طلا
accommodated تصفیه کردن
accord تصفیه کردن
liquidator مدیر تصفیه
administratrix مدیره تصفیه
administer تصفیه کردن
administering تصفیه کردن
to set at rest تصفیه کردن
to pay out تصفیه کردن
to pay off تصفیه کردن
to a upon تصفیه کردن
outstandingly تصفیه نشده
liquidators مدیر تصفیه
refined تصفیه شده
accorded تصفیه کردن
accords تصفیه کردن
filter تصفیه کردن
filters تصفیه کردن
official receiver مدیر تصفیه
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
liquidation تصفیه شرکت
zone purification تصفیه منطقهای
water sterilizing bag کیف تصفیه اب
discharge مفاصا تصفیه
discharges مفاصا تصفیه
outstanding تصفیه نشده
accommodates تصفیه کردن
calcining klin بوته تصفیه
secondary treatment تصفیه دومین
unsettled تصفیه نشده
break up price بهای تصفیه
administers تصفیه کردن
refinef copper مس تصفیه شده
calcining method روش تصفیه
calcine تصفیه کردن
reconciling تصفیه کردن
reconciles تصفیه کردن
reconcile تصفیه کردن
rarify تصفیه کردن
rarefy تصفیه کردن
sewage purification تصفیه فاضلاب
smeet تصفیه کردن
rectified تصفیه کردن
administered تصفیه کردن
rectify تصفیه کردن
rectifies تصفیه کردن
air refining process فرایند تصفیه با هوا
check out تصفیه حساب کردن
filtrate مایع تصفیه شده
clarificant ماده تصفیه کننده
scrubbing process فرایند شستشو و تصفیه
refines تصفیه کردن پالودن
furnace refining تصفیه و پالایش کوره
settle تصفیه حساب کردن
expurgatorial تصفیه یاتنقیح کننده
settles تصفیه حساب کردن
acquit پرداختن و تصفیه کردن
aquavitae الکل تصفیه نشده
acquitting پرداختن و تصفیه کردن
purifies تصفیه کردن پالودن
purifying تصفیه کردن پالودن
acquits پرداختن و تصفیه کردن
calcined lime اهک تصفیه شده
air refining با هوا تصفیه کردن
clarified ناب تصفیه شده
chastened تصفیه وتزکیه کردن
chastening تصفیه وتزکیه کردن
chastens تصفیه وتزکیه کردن
chasten تصفیه وتزکیه کردن
refine تصفیه کردن پالودن
gold refinery واحد تصفیه طلا
filtering صاف کنندگی تصفیه
leaching تصفیه بوسیله شستشو
refined iron اهن تصفیه شده
refined lead سرب تصفیه شده
refined asphalt قیر تصفیه شده
muscovado قند تصفیه نشده
refined oil نفت تصفیه شده
cathartic تصفیه کننده روانپاکساز
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
refined spelter روی تصفیه شده
raffinate ماده تصفیه شده
purofier اسباب تصفیه گاز
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
liquidation [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
waste water purification plant تصفیه خانه فاضلاب
purificatory تصفیه کننده تصفیهای
sewage works {sg} تصفیه خانه فاضلاب
to make odds even اختلافات را تصفیه کردن
purify تصفیه کردن پالودن
purificative تصفیه کننده تصفیهای
realization [American E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] تصفیه شرکت [اقتصاد]
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
smelts تصفیه کردن گداخته شدن
calcined ore سنگ معدن تصفیه شده
to pay up حساب پس از افت را تصفیه کردن
we squared for our meal حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
smelted تصفیه کردن گداخته شدن
accommodates وفق دادن تصفیه کردن
age harden تصفیه کردن عمل اوردن
puritaism سخت گیری در تصفیه مذهب
clearance sales فروش به منظور تصفیه حراج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com