English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
English Persian
poetical imagination تصور شاعرانه
Other Matches
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
poetically شاعرانه
poematic شاعرانه
poetic شاعرانه
poetry لطف شاعرانه
demise فوت [شاعرانه]
demise درگذشت [شاعرانه]
poetics نظریه شاعرانه
poetize شاعرانه بحث کردن
poeticize شاعرانه بحث کردن
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
bemuse غرق افکار شاعرانه کردن
winged horse شعر نظم اشعار لطف شاعرانه
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
fancied تصور
notional تصور
fancies تصور
ideas تصور ها
tablature تصور
brainchild تصور
conceptions تصور
conception تصور
concepts تصور ها
internal conception تصور
suppositions تصور
supposition تصور
supposal تصور
conceptualization تصور
concept تصور
imaginativeness تصور
fanciest تصور
notions تصور
visualization تصور
presumption تصور
presumptions تصور
imaginations تصور
imagination تصور
fiction تصور
notion تصور
fictions تصور
ideas تصور
vision تصور
idea تصور
fancy تصور
visions تصور
fancying تصور
imaginative faculty قوه تصور
image force قوه تصور
ideate تصور کردن
legal fiction تصور حقوقی
coneive تصور کردن
conceptive تصور کننده
phantasm تصور خام
to get the idea تصور کردن
whirligig تصور واهی
ween تصور کردن
unpremediated تصور نشده
trow تصور کردن
to picture to oneself تصور کردن
to form a notion تصور کردن
the power of imagination قوه تصور
public image تصور عمومی
psychological make up تصور باطنی
prefiguration تصور قبلی
image تصور خیالی
misconceptions تصور غلط
if فرض تصور
suppose تصور کردن
supposes تصور کردن
supposing تصور کردن
imagine تصور کردن
imagined تصور کردن
imagines تصور کردن
imagining تصور کردن
inconceivable تصور نکردنی
visionaries تصور غیرعملی
visionary تصور غیرعملی
misconception تصور غلط
plotted رسم تصور
plots رسم تصور
image تصور سیما
images تصور خیالی
images تصور سیما
picture تصور وصف
pictured تصور وصف
pictures تصور وصف
picturing تصور وصف
vision خیال تصور
visions خیال تصور
inconceivable تصور ناپذیر
conceivable تصور کردنی
plot رسم تصور
stereotype تصور قالبی
stereotyping تصور قالبی
concepts تصور کلی
fancied تصور کردن
conceivability قابلیت تصور
fanciest تصور کردن
fancying تصور کردن
stereotypes تصور قالبی
fancy تصور کردن
fancies تصور کردن
concept تصور کلی
pejudgement تصدیق بلا تصور
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
ideologist متخصص علم تصور
misconceive تصور غلط کردن
gimcrack تصور واهی نخودهراش
imaginably بطور قابل تصور
incogitable غیر قابل تصور
inconceivability غیرقابل تصور بودن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
prefigured از پیش تصور کردن
prefigures از پیش تصور کردن
porenotion تصور پیش از وقت
porenotion تعصب بلا تصور
preconceive قبلا تصور کردن
prefiguring از پیش تصور کردن
prejudgment تصدیق بلا تصور
prejudication تصدیق بلا تصور
supposable تصور کردنی مفروض
preconception تصدیق بلا تصور
preconceptions تصدیق بلا تصور
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
prefigure از پیش تصور کردن
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
idealistically از روی اعتقاد به تصور وخیال
imaginative دارای قوه تصور زیاد
idealism خیال پرستی مسلک اصالت تصور
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
approving تصور اینکه چیزی خوب است
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
approves تصور اینکه چیزی خوب است
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
approve تصور اینکه چیزی خوب است
idegraphy علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthropy تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
lycanthrope کسی که تصور میکند گرگ شده است
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
material theory of heat پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
graphics در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
ignisfatuus روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
visualising تجسم کردن تصور کردن
visualises تجسم کردن تصور کردن
visualizes تجسم کردن تصور کردن
visualised تجسم کردن تصور کردن
visualizing تجسم کردن تصور کردن
visualize تجسم کردن تصور کردن
visualized تجسم کردن تصور کردن
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
LCD چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com