Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
imprimatur
تصویب پذیرش
Other Matches
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
acceptance
پذیرش
patients
پذیرش
patient
پذیرش
assenting
پذیرش
admissions
پذیرش
admission
پذیرش
acceptances
پذیرش
assented
پذیرش
assent
پذیرش
acceptance limit
حد پذیرش
adoption
پذیرش
inductions
پذیرش
induction
پذیرش
assents
پذیرش
acceptation
پذیرش
receptions
پذیرش
reception
پذیرش
admittance
پذیرش
intakes
پذیرش
intake
پذیرش
admission port
دریچه پذیرش
receptions
دریافت پذیرش
acceptance of offer
پذیرش پیشنهاد
admission rate
میزان پذیرش
admission
پذیرش به بیمارستان
rejection
عدم پذیرش
acceptable
قابل پذیرش
acceptance test
آزمون پذیرش
group acceptance
پذیرش گروهی
sufficiently
<adv.>
قابل پذیرش
repulsion
عدم پذیرش
sufficing
<adj.>
قابل پذیرش
sufficient
<adj.>
قابل پذیرش
satisfactory
<adj.>
قابل پذیرش
good
[sufficient]
<adj.>
قابل پذیرش
adequately
[sufficiently]
<adv.>
قابل پذیرش
adequate
<adj.>
قابل پذیرش
reception
دریافت پذیرش
acceptable
<adj.>
قابل پذیرش
admission of liability
پذیرش تعهدات
admission requirements
شرایط پذیرش
receptivity
قدرت پذیرش
selective admission
پذیرش انتخابی
social acceptance
پذیرش اجتماعی
face the music
<idiom>
پذیرش نسخه
tolerability
قابلیت پذیرش
cry uncle
<idiom>
پذیرش شکست
Reception
پذیرش هتل
refuse
عدم پذیرش
magnetic susceptibility
پذیرش مغناطیسی
refused
عدم پذیرش
induction station
مرکز پذیرش
receptionist
متصدی پذیرش
refusing
عدم پذیرش
refuses
عدم پذیرش
receives
پذیرش داده از یک خط ارتباطی
rejected
عدم پذیرش چیزی
receive
پذیرش داده از یک خط ارتباطی
rejecting
عدم پذیرش چیزی
rejects
عدم پذیرش چیزی
reject
عدم پذیرش چیزی
hire out
<idiom>
پذیرش برای شغل
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
application study
بررسی پذیرش اماد
denial
عدم پذیرش حاشا
denials
عدم پذیرش حاشا
susceptible
حساس مستعد پذیرش
acceptability
قابلیت پذیرش پسندیدگی
bankable
قابل پذیرش در بانک
impassablility
غیر قابل پذیرش
college admission tests
آزمونهای پذیرش دانشجو
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
receptee
افراد مورد پذیرش
readiness to accept
آمادگی برای پذیرش
ok
تصویب
enactments
تصویب
enactment
تصویب
sanctioning
تصویب
sanctions
تصویب
sanction
تصویب
sanctioned
تصویب
okay
تصویب
ratification
تصویب
resolutions
تصویب
approval
تصویب
approbation
تصویب
resolution
تصویب
take one's own medicine
<idiom>
پذیرش محاکمه بدون شکایت
taking of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
hearing of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
market acceptance
پذیرش کالا توسط بازار
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
reception
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
declaration of intention
افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
receptions
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
acceptance sampling
پذیرش کالاپس از نمونه برداری
keyboard send receive
صفحه کلید ارسال- پذیرش
ksr
کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
pass
تصویب شدن
approval of plan
تصویب نقشه
passed
تصویب شدن
to have approved
به تصویب رساندن
disapprobation
عدم تصویب رد
to meet the a of
به تصویب رسیدن
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
ratification
تصدیق و تصویب
indorsation
تصویب نمودن
to be approved
به تصویب رسیدن
passes
تصویب شدن
discountenance
تصویب نکردن
passed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
passages
تصویب قطعه
authorized
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
allow
تصویب کردن
grant
تصویب کردن
subscribing
تصویب کردن
subscribes
تصویب کردن
subscribed
تصویب کردن
subscribe
تصویب کردن
disapproval
عدم تصویب
agreed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
approved
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
passage
تصویب قطعه
ratifies
تصویب کردن
ratify
تصویب کردن
approvingly
تصویب شده
allow
تصویب کردن
sanction
تصویب کردن
ratified
تصویب کردن
allows
تصویب کردن
sanctions
تصویب کردن
sanctioning
تصویب کردن
sanctioned
تصویب کردن
approved
تصویب شده
resolute
تصویب کردن
ratifying
تصویب کردن
acceptances
تصویب یک پیشنهاد
acceptance
تصویب یک پیشنهاد
disapproves
تصویب نکردن
disapprove
تصویب نکردن
allowing
تصویب کردن
approbate
تصویب کردن
act
تصویب نامه
acted
تصویب نامه
approving
تصویب کردن
approves
تصویب کردن
approvable
قابل تصویب
approve
تصویب کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off
<idiom>
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
freeload
<idiom>
پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
subject to your approval
موکول به تصویب شما
approval to the treaty
معاهدهای را تصویب کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
subject to your approval
اگرشما تصویب نمایید
pass
گذراندن تصویب شدن
the royol a
تصویب یاصحه همایونی
reenactment
تصویب مجدد قانون
passes
گذراندن تصویب شدن
passed
گذراندن تصویب شدن
order in council
تصویب نامه دولتی
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
accepting
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accept
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepts
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive
برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
approved circuit
مدار تصویب شده مخابراتی
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
deposit of instrument of ratification
ایداع اسناد دال بر تصویب
enact
تصویب کردن نمایش دادن
enacted
تصویب کردن نمایش دادن
enacting
تصویب کردن نمایش دادن
enacts
تصویب کردن نمایش دادن
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
it depends on his approval
منوط به موافقت و تصویب اوست
instruments of ratification
اسناد دال بر تصویب و تصدیق
passes
تصویب کردن قبول شدن
passed
تصویب کردن قبول شدن
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
legal
عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
unit price contract
قیمت واحد تصویب شده درقرارداد
homologate
تصویب نوع اتومبیل بوسیله داوران
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
focussed
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focused
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com