Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
swan scale
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
Other Matches
english hand balance
بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
dish rag
حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
equilibrium
موازنه و تعادل
balance
موازنه کردن تعادل
balances
موازنه کردن تعادل
favourble balance of trade
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
voltage balance
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
self poise
تعادل بدون پایه یا پشیبان تعادل ناپایدار
walras law
براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
counterweight
حالت تعادل وزنه تعادل
counterweights
حالت تعادل وزنه تعادل
double p
پاروی دوسر
sweeps
پاروی بلند
fid
پاروی چوبی
paddles
پاروی کوتاه
paddled
پاروی کوتاه
marlinspike
پاروی فلزی
paddling
پاروی کوتاه
paddle
پاروی کوتاه
sculled
پاروی کنار قایق
sculls
پاروی عقب کشتی
sculls
پاروی کنار قایق
scull
پاروی کنار قایق
scull
پاروی عقب کشتی
sculled
پاروی عقب کشتی
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
binding
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
bindings
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
gymnast
ژیمناست
gymnasts
ژیمناست
full
چرخیدن ژیمناست
fullest
چرخیدن ژیمناست
leap
جهش ژیمناست
leaped
جهش ژیمناست
leaps
جهش ژیمناست
landing
فرود ژیمناست به زمین
tumbler
ژیمناست زمینی کار
tumblers
ژیمناست زمینی کار
half circle
چرخش نمیدایره ژیمناست
stag leap
پرش پا باز ژیمناست
landings
فرود ژیمناست به زمین
stutz
عقبگرد جلو ژیمناست
cuts
درو زدن ژیمناست
cut
درو زدن ژیمناست
straddle vault
پرش پا باز ژیمناست
doubled
دوبار چرخش کامل ژیمناست
croup
انتهای خرک نزدیک ژیمناست
monkey hang
اویزان شدن ژیمناست با یک دست
doubled up
دوبار چرخش کامل ژیمناست
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
upper arm hang
اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
support
تکیه بدن ژیمناست روی دستها
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
dismount
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
single leg balance
حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
muscle up
بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
dismounting
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
swing half turn
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
dismounts
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
counterbalanced
موازنه
equilibration
موازنه
equilibrator
موازنه
counterbalance
موازنه
counterbalances
موازنه
equilibrium
موازنه موازنه
balance
موازنه
equilibrium
موازنه
balances
موازنه
planche
وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
mag
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extending
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
coffee grinder
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
wraparound
چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
extends
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
coffee grinders
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
counterbalanced
موازنه کردن
balance of payments
موازنه پرداختها
adverse balance
موازنه منفی
counterbalances
موازنه کردن
counterbalance
موازنه کردن
active balance
موازنه مثبت
to rule off
موازنه کردن
libratory
موازنه کننده
mass balance
موازنه جرم
material balance
موازنه مواد
compensation point
نقطه موازنه
balance of trade
موازنه تجاری
balancing reservoir
حوض موازنه
compensating reservoir
حوض موازنه
balances of payments
موازنه پرداختها
charge balance
موازنه بار
trade balance
موازنه تجارتی
trade balance
موازنه تجاری
equilibrate
موازنه کردن
to strike a balance
موازنه دراوردن
equilibrist
طرفدارسیاست موازنه
compensation level
تراز موازنه
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
stabilised
بحالت موازنه دراوردن
stabilized
به حالت موازنه در اوردن
stabilises
بحالت موازنه دراوردن
stabilises
به حالت موازنه در اوردن
stabilising
بحالت موازنه دراوردن
stabilized
بحالت موازنه دراوردن
stabilising
به حالت موازنه در اوردن
stabilizes
بحالت موازنه دراوردن
balances
موازنه صورت وضعیت
stabilize
بحالت موازنه دراوردن
stabilised
به حالت موازنه در اوردن
balance
موازنه تتمه حساب
stabilize
به حالت موازنه در اوردن
balance
موازنه صورت وضعیت
strike a balance
موازنه بدست اوردن
balances
موازنه تتمه حساب
balanced reaction
واکنش موازنه شده
stabilizes
به حالت موازنه در اوردن
skid fin
باله موازنه در هواپیمای دوباله
deficit
کسر موازنه کمبود سرمایه
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
deficits
کسر موازنه کمبود سرمایه
balance of international payment
موازنه پرداختهای بین المللی
birling
مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
poise
وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
long run equilibrium
موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
deficit
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
roadwheel arm
بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
favorable balance of trade
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
candlesticks
بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
deficits
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
thermostatics
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seated
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
tinsica
چرخ ارابه با نیم چرخ ژیمناست
line balance
تعادل خط
astatic
بی تعادل
equality
تعادل
equivalency
تعادل
equipollence
تعادل
unbalance
تعادل
unbalances
تعادل
balances
تعادل
par
تعادل
unbalancing
تعادل
stability
تعادل
equipoise
تعادل
stasis
تعادل
static sense
حس تعادل
balance
تعادل
equivalence
تعادل
equilibrium
تعادل
hydrostatic equiblibrium
تعادل ئیدرواستاتیک
stability unloaded
تعادل بی بار
impedance balancing
تعادل امپدانس
in ballast
در حال تعادل
heat balance
تعادل حرارتی
inequilibrium empty
تعادل بی بار
homeostasis
تعادل حیاتی
general equilibrium
تعادل عمومی
equilibrium method
روش تعادل
equilibrium point
نقطه تعادل
equilibrium position
وضع تعادل
equilibrium price
قیمت تعادل
equilibrium state
حالت تعادل
equilibrium theory
نظریه تعادل
equilibrium time
زمان تعادل
equilibrium vapor pressure
فشار به حد تعادل
gas equilibrium
تعادل گازی
equilibrtum diagram
نمودار تعادل
equilibrium diagram
دیاگرام تعادل
stable empty
تعادل بی بار
kinetic equilibrium
تعادل سینتیکی
thermal equilibrium
تعادل گرمایی
righting reflex
بازتاب تعادل
static reflex
بازتاب تعادل
system balance
تعادل سیستم
surge chamber
مخزن تعادل
structural equilibrium
تعادل بنیانی
structural equilibrium
تعادل ساختاری
statics
تعادل شناسی
static equilibrium
تعادل ایستا
state of equilibrium
حالت تعادل
stable equilibrium
تعادل پایدار
unstable equilbrium
تعادل ناپایدار
phase balance
تعادل فازی
partial eqilibrium
تعادل جزئی
equilibrium
حد تعادل مایعات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com