English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (9 milliseconds)
English Persian
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
Other Matches
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
intrapsychic با شخصیت
selfdom شخصیت
personalities شخصیت
personages شخصیت
sympatric هم شخصیت
personae شخصیت ها
person شخصیت
persons شخصیت
individuality شخصیت
persona شخصیت ها
personas شخصیت ها
personage شخصیت
personality شخصیت
identity شخصیت
identities شخصیت
presence شخصیت
peronality شخصیت
notability شخصیت
anal personality شخصیت مقعدی
impersonal فاقد شخصیت
schizoid personality شخصیت اسکیزوئید
hysterical personality شخصیت هیستریایی
personality assessment ارزیابی شخصیت
personification شخصیت بخشی
primary personality شخصیت نخستین
depersonalization زوال شخصیت
cosmopolite شخصیت جهانی
characterization توصیف شخصیت
personology شخصیت شناسی
ethos شخصیت ملی
personality disintegration تلاشی شخصیت
personality integration یکپارچگی شخصیت
personality disorder اختلال شخصیت
personality disturbance اختلال شخصیت
depersonalize بی شخصیت کردن
personality test ازمون شخصیت
paranoid personality شخصیت پارانویای
juridical personality شخصیت حقوقی
personality module واحد شخصیت
multiple personality شخصیت چندگانه
personality structure ساخت شخصیت
legal personality شخصیت حقوقی
modal personality شخصیت هنجاری
personality type سنخ شخصیت
individuate شخصیت دادن
dual personality شخصیت دوگانه
epileptoid personality شخصیت صرعی
hypostatize or size شخصیت دادن به
personality inventory پرسشنامه شخصیت
personification تجسم شخصیت
impersonality عدم شخصیت
impersonify شخصیت دادن به
inadequate personality شخصیت نابسنده
personality trait ویژگی شخصیت
selfhood شخصیت خودپسندی
personifying شخصیت دادن به
personify شخصیت دادن به
personifies شخصیت دادن به
impersonator شخصیت دهنده
personified شخصیت دادن به
impersonators شخصیت دهنده
superego شخصیت اخلاقی
to create an image for oneself as somebody شخصیت دادن
shut in personality شخصیت بسته
syntality شخصیت گروهی
self شخصیت جنبه
personalize دارای شخصیت کردن
being موجود زنده شخصیت
character مجسم کردن شخصیت
personages شخصیت بازیگران داستان
characters مجسم کردن شخصیت
peronality انتقادات راجع به شخصیت
personage شخصیت بازیگران داستان
personifying دارای شخصیت کردن
premorbid personality شخصیت پیش مرضی
luminaries پر فروغ شخصیت تابناک
to have a magnetic personality شخصیت مغناطیسی داشتن
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
amour propre عزت نفس شخصیت
personify دارای شخصیت کردن
psychopathic personality شخصیت جامعه ستیز
personifies دارای شخصیت کردن
personified دارای شخصیت کردن
corporate دارای شخصیت حقوقی
depersonalize فاقد شخصیت کردن
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
heart of gold <idiom> شخصیت بخشنده داشتن
luminary پر فروغ شخصیت تابناک
prepsychotic personality شخصیت پیش روان پریشی
star turn ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
heart of stone <idiom> شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
triune اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
sixteen factor personality questionnaire پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporations که دارای شخصیت حقوقی باشند
intrapsychic واقع دردرون شخصیت یا روان
ciothes do not make the man. <proverb> لباس شخصیت نمی آورد .
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
masculinize شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
individuation تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
personalize شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
mmpi شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporation جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
corporator گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
attribute [نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporates جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
He is rich but is lacking in personality . پولدار است ولی بی شخصیت است
pluralist معتقد به تعدد تعدد حزبی
pluralists معتقد به تعدد تعدد حزبی
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
plurality تعدد
pluralities تعدد
pluralism تعدد
numerousness تعدد
multiplicity تعدد
bigamy تعدد زوجات
mormon marriage تعدد زوجات
polygenesis تعدد مبادی
polygyny تعدد زوجات
polygamy تعدد زوجات
bigamy تعدد ازواج
plurality of crimes تعدد جرائم
pluralism حالت تعدد تعددحزبی
pluralities حالت تعدد تعددحزبی
polygamic مبنی بر تعدد ازواج
plurality حالت تعدد تعددحزبی
polygamize تعدد زوجات کردن
polysemous دارای تعدد معانی
pluralists وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
polygamy تعدد زوجات چند زن گیری
pluralist وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com