English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 239 (49 milliseconds)
English Persian
modulate تعدیل کردن
modulates تعدیل کردن
modulating تعدیل کردن
measure تعدیل کردن
regulate تعدیل کردن
regulated تعدیل کردن
regulates تعدیل کردن
regulating تعدیل کردن
adjust تعدیل کردن
adjusting تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن
modifies تعدیل کردن
modify تعدیل کردن
modifying تعدیل کردن
dampen تعدیل کردن
dampened تعدیل کردن
dampening تعدیل کردن
dampens تعدیل کردن
adapt تعدیل کردن
collimate تعدیل کردن
realign تعدیل کردن
realigned تعدیل کردن
realigning تعدیل کردن
realigns تعدیل کردن
Search result with all words
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adapting تعدیل کردن اقتباس کردن
adapts تعدیل کردن اقتباس کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
moderate اداره کردن تعدیل کردن
moderated اداره کردن تعدیل کردن
moderates اداره کردن تعدیل کردن
moderating اداره کردن تعدیل کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
coordinate تعدیل کردن هم پایه
trammel تعدیل کردن بدام افتادن
Other Matches
levelling تعدیل
equalize تعدیل
equalizes تعدیل
damping تعدیل
equalises تعدیل
equalized تعدیل
regulation تعدیل
editing تعدیل
qualification تعدیل
modulation تعدیل
equation of payments تعدیل
equalised تعدیل
adjustments تعدیل
equalising تعدیل
modification تعدیل
adjustment تعدیل
equalizing تعدیل
address adjustment تعدیل نشانی
corrector magnet اهنربای تعدیل کن
modifies جرح و تعدیل
modulator تعدیل کننده
readjusts دوباره تعدیل
stock adjustment تعدیل موجودی
adjustment method روش تعدیل
modify جرح و تعدیل
method of adjustment روش تعدیل
modifying جرح و تعدیل
price adjustment تعدیل قیمت
escalators تعدیل کننده
regulator تعدیل کننده
regulator الت تعدیل
lump sum redistribution تعدیل یکجا
modifier تعدیل کننده
regulators تعدیل کننده
modifiers تعدیل کننده
partial adjustment تعدیل جزئی
adjustable تعدیل پذیر
demand accommodation تعدیل درخواستها
sight reduction تعدیل رصد
regulable قابل تعدیل
moderators تعدیل کننده
regulators الت تعدیل
escalator تعدیل کننده
readjusting دوباره تعدیل
readjusted دوباره تعدیل
readjust دوباره تعدیل
modified تعدیل شده
moderator تعدیل کننده
coordinator تعدیل کننده
moderator variable متغیر تعدیل کننده
contract escalation clause ماده تعدیل قرارداد
contract price adjustment تعدیل قیمت قرارداد
modification factor ضریب تعدیل کننده
adaptable قابل جرح و تعدیل
bunker adjustment factor ضریب تعدیل سوخت
adapter جرح و تعدیل کننده
strongback الوار تعدیل ناو
damper عایق تعدیل کننده
modificatory متضمن تعدیل یااصلاح
adapted جرح و تعدیل شده
adjustable dimension بعد تعدیل پذیر
maladjustments تعدیل وتنظیم غلط
baf ضریب تعدیل سوخت
reduction to the meridian تعدیل به نصف النهار
adaptors جرح و تعدیل کننده
adaptor جرح و تعدیل کننده
reduced form فرم تعدیل شده
sumptuary وابسته به تعدیل هزینه
adapters جرح و تعدیل کننده
maladjustment تعدیل وتنظیم غلط
escalation ماده یا عبارت تعدیل
index linked insurance بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
cac هزینه تعدیل نرخ ارز
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
caf ضریب تعدیل نرخ پول
trammel الت ترسیم بیضی تعدیل
compensating winding سیم پیچ تعدیل کننده
adjustments الت تعدیل اسباب تنظیم
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
g.d.p deflator تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
degaussing تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
escalation مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com