Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
ingrate
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
Other Matches
take a strain
وارد کردن فشار به طناب
scoffing
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
poke check
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
inflict
ضربت وارد اوردن
inflicted
ضربت وارد اوردن
inflicting
ضربت وارد اوردن
ravaging
خرابی وارد اوردن
ravages
خرابی وارد اوردن
ravaged
خرابی وارد اوردن
inflicts
ضربت وارد اوردن
ravage
خرابی وارد اوردن
endamage
خسارت وارد اوردن
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
drawbar pull
فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
stressing
فشار اوردن بر
overlaid
فشار اوردن
to bear pressure upon
فشار اوردن بر
stresses
فشار اوردن بر
stress
فشار اوردن بر
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
popped
بی مقدمه فشار اوردن
squeezed
زور اوردن فشار
squeezing
زور اوردن فشار
squeeze
زور اوردن فشار
squeezes
زور اوردن فشار
pops
بی مقدمه فشار اوردن
pop
بی مقدمه فشار اوردن
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
typematic
هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
pascal
فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
wobble pump
پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
do injustice to
تعدی کردن
oppressing
تعدی کردن
oppress
تعدی کردن
trepass
تعدی کردن
oppresses
تعدی کردن
collapse pressure
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
to gain ground
تجاوزکردن تعدی کردن
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
to incur a punishment
تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
trespass
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassing
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassed
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespasses
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
pascal's law
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
partial pressure
[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
extravagances
تعدی
incursion
تعدی
incursions
تعدی
attack
تعدی
intrusion
تعدی
extravagance
تعدی
intrusions
تعدی
injustice
تعدی
injustices
تعدی
infringing
تعدی
encroachments
تعدی
infringes
تعدی
infringed
تعدی
oppression
تعدی
transitivity
تعدی
inbreak
تعدی
attacked
تعدی
encroachment
تعدی
attacks
تعدی
infringe
تعدی
excessive use
تعدی
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
make an entry
وارد کردن
initiate
وارد کردن
bring in
وارد کردن
initiated
وارد کردن
inputting
وارد کردن
inducted
وارد کردن
induct
وارد کردن
imported
وارد کردن
importing
وارد کردن
initiates
وارد کردن
inducting
وارد کردن
initiating
وارد کردن
import
وارد کردن
inducts
وارد کردن
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
abusive
تهمت تعدی
inroad
تعدی هجوم
wrongful act and misuse
تعدی و تفریط
transitivity principle
اصل تعدی
aggro
تعدی و تهاجم
encroachment and waste
تعدی و تفریط
inflict casualty
خسارت وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
reimport
دوباره وارد کردن
rosters
وارد صورت کردن
initiating
تازه وارد کردن
enter
وارد یا ثبت کردن
initiates
تازه وارد کردن
entered
وارد یا ثبت کردن
enters
وارد یا ثبت کردن
initiated
تازه وارد کردن
initiate
تازه وارد کردن
import
عمل وارد کردن
imported
عمل وارد کردن
importing
عمل وارد کردن
roster
وارد صورت کردن
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
tortious
مبتنی بر تعدی و تفریط
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
credits
درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
credited
درستون بستانکار وارد کردن
credit
درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
involves
گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
crediting
درستون بستانکار وارد کردن
involving
گیر انداختن وارد کردن
involve
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
swear in
باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in
با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted
عمل وارد کردن اطلاعات
input
عمل وارد کردن اطلاعات
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
backhands
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to sit for an examination
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
victimised
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
gross negligence
تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
victimizing
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimises
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizes
دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
type
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to break into something
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
typed
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
voluntary waste
تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
supplementing
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplement
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
spewed
با فشار خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
spew
با فشار خارج کردن
spewing
با فشار خارج کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com