Dictiornary-Farsi | تعطیل نیمروزه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 95 (5 milliseconds)

English	Persian
make and mand	تعطیل نیمروزه


Other Matches

semidiurnal	نیمروزه
semidiurnal tide	کشند نیمروزه
shut down	تعطیل
vacations	تعطیل
cessation	تعطیل
prorogation	تعطیل
suspension	تعطیل
holidays	تعطیل
suspensions	تعطیل
vacation	تعطیل
standstill	تعطیل
tie-up	تعطیل
standstil	تعطیل
tie-ups	تعطیل
holiday	تعطیل
lock out	تعطیل کارخانه
cut back	تعطیل کارخانه
holidays	تعطیل مذهبی
Sabbath	روز تعطیل
holiday	تعطیل مذهبی
play day	روزبیکاری یا تعطیل
prorogate	تعطیل شدن
shut down point	نقطه تعطیل
to close down	تعطیل کردن
shut down	تعطیل شدن
vacation monthes long	تعطیل 3 ماه
shut down	تعطیل کردن
work stoppage	تعطیل در کار
red day	روز تعطیل
prorogue	تعطیل کردن
prorogue	تعطیل شدن
prorogation of parliament	تعطیل مجلس
holy day	تعطیل مذهبی
stop	تعطیل کردن
shutting	تعطیل کردن
vacates	تعطیل کردن
vacating	تعطیل کردن
adjournment	تعطیل موقتی
adjournments	تعطیل موقتی
vacation	به تعطیل رفتن
vacations	به تعطیل رفتن
poetical	حبس تعطیل
shutdowns	تعطیل شدن
shutting	تعطیل شدن
shutdown	تعطیل شدن
stopped	تعطیل کردن
stopping	تعطیل کردن
stops	تعطیل کردن
shut	تعطیل شدن
vacate	تعطیل کردن
vacated	تعطیل کردن
shut	تعطیل کردن
shuts	تعطیل شدن
shuts	تعطیل کردن
shutt down	تعطیل شدن بستن
lockup	تعطیل کردن اموزشگاه
stopping the work	تعطیل کردن کار
the parliament is up	مجلس تعطیل است
the school is out	مدرسه تعطیل است
rope yarn sunday	بعد از فهرروز تعطیل
weekends	تعطیل اخرهفته را گذراندن
holiday routine	برنامه روز تعطیل
recesses	تعطیل موقتی تنفس
recess	تعطیل موقتی تنفس
weekend	تعطیل اخرهفته را گذراندن
suspend	موقتا" تعطیل کردن
Sundays	مربوط به یکشنبه تعطیل
holyday	روز تعطیل مذهبی
Sunday	مربوط به یکشنبه تعطیل
suspends	موقتا" تعطیل کردن
suspending	موقتا" تعطیل کردن
lockups	تعطیل کردن اموزشگاه
f. time	روزهای تعطیل دادگاه
lockout	تعطیل کار از طرف کارفرما
to shut down	تعطیل شدن پایین اوردن
haste makes waste	تعجیل موجب تعطیل است
prorogue	تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate	تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockouts	تعطیل کار از طرف کارفرما
recesses	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
bank holiday	روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
in suspense	درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
sabbatarianism	اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
recess	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
weekender	کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
saint's day	روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
sabbatarian	مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
bank holiday	هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
coffee breaks	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
red letter	مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
continuance	تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
weekend	اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends	اخر هفته تعطیل اخر هفته