English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (2 milliseconds)
English Persian
spring suspension تعلیق فنری
Other Matches
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
elastic فنری
automatous فنری
springy فنری
whippy فنری
latch needle فنری
farthingale دامن فنری
hydrospring فنری روغنی
snapping گیره فنری
snapped گیره فنری
door latch چفت فنری
snap گیره فنری
elastic pavement روسازی فنری
flexible roller bearing رولبرینگ فنری
fahnestock clip گیره فنری
eyeglass عینک فنری
recoils فنری بودن
spring حالت فنری
springs حالت فنری
bouncy فنری پس جهنده
springs فنر فنری
spring فنر فنری
latch شب بند فنری
latches شب بند فنری
recoil فنری بودن
recoiled فنری بودن
recoiling فنری بودن
lanternfolding فانوس فنری
scarificator نشتر فنری
snaps گیره فنری
washers پولک فنری
washer پولک فنری
hardboard تخته فنری
spring plate صفحه فنری
spring pressure gage فشارسنج فنری
spring power hammer چکش فنری
spring mattress دشک فنری
elasticity خاصیت فنری
spring washer واشر فنری
snap switch کلید فنری
spring balance تعادل فنری
spring balanced ترازوی فنری
spring contact کنتاکت فنری
spring coupling کوپلینگ فنری
springs حالت فنری داشتن
tongues زبانه فنری کوچک
spring حالت فنری داشتن
springiness خاصیت فنری ارتجاع
dandy cart چرخ فنری شیرفروشان
resilient نشان دهنده فنری
spring loaded دارای حالت فنری
elastic فنری سبک روح
spring tester دستگاه ازمایش فنری
lock spring قاب ساعت فنری
hydrospring دستگاه فنری روغنی
avalement حالت فنری زانو
spring loaded فنری کلید ناپایدار در مخابرات
gate قسمت فنری قلاب کوهنوردی
gates قسمت فنری قلاب کوهنوردی
lilts خوش نوا جهش یا حرکت فنری
lilt خوش نوا جهش یا حرکت فنری
deep freezes تعلیق
interruptions تعلیق
deep freeze تعلیق
pendency تعلیق
abeyance تعلیق
suspense تعلیق
interruption تعلیق
hang تعلیق
hangs تعلیق
suspension تعلیق
suspensions تعلیق
barrel chair صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
engine mounting تعلیق موتور
probation تعلیق مجازات
hanging prevention ممانعت از تعلیق
suspensive تعلیق معلق
suspensive درحال تعلیق
suspension of punishment تعلیق مجازات
lay off تعلیق کارگر
stay of proceedings تعلیق دادرسی
precipitable تعلیق پذیر
precipitant تعلیق شدنی
reduction to absurdity تعلیق به محال
reprieval تعلیق مجازات
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
remainder حالت تعلیق
cardanic suspension تعلیق کاردان
suspense درحال تعلیق
suspension ایست تعلیق
suspensions ایست تعلیق
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
reprieved تعلیق اجرای مجازات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
on probation در دوره تعلیق مجازات
reprieves تعلیق اجرای مجازات
reprieving تعلیق اجرای مجازات
on probation به شرط تعلیق مجازات
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
hanging اویزان درحال تعلیق
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
suspending معلق کردن تعلیق دادن
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
suspend معلق کردن تعلیق دادن
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
privation محروم سازی تعلیق مقام
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
privations محروم سازی تعلیق مقام
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
suspends معلق کردن تعلیق دادن
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
impact چاپگری که متن ها و نشانه ها را با قرار دادن ریبون جوهر در کاغذ با یک حرف فنری چاپ می گیرد. مثل چاپبگر wheel-Duisy.
impacts چاپگری که متن ها و نشانه ها را با قرار دادن ریبون جوهر در کاغذ با یک حرف فنری چاپ می گیرد. مثل چاپبگر wheel-Duisy.
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
hoopskirt دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com