Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
Other Matches
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
educate
تعلیم دادن
give lessons
تعلیم دادن
instruct
تعلیم دادن
teach
تعلیم دادن
train
[teach]
تعلیم دادن
catechise
تعلیم دادن
drill
تعلیم دادن
drilled
تعلیم دادن
catechize
تعلیم دادن
drills
تعلیم دادن
teach
تعلیم دادن
instructing
تعلیم دادن
instructed
تعلیم دادن
instruct
تعلیم دادن
trained
تعلیم دادن
train
تعلیم دادن
teaches
تعلیم دادن
trains
تعلیم دادن
educate
تعلیم دادن
educates
تعلیم دادن
instructs
تعلیم دادن
educating
تعلیم دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
hark
تعلیم از راه گوش دادن
paideutics
روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
i was taught by him
من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
to put in possession
اگاه کردن
admonishes
اگاه کردن
to let know
اگاه کردن
acquaints
اگاه کردن
admonishing
اگاه کردن
acquainting
اگاه کردن
warned
اگاه کردن
warn
اگاه کردن
admonished
اگاه کردن
warns
اگاه کردن
wist
اگاه کردن
disabused
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
از حقیقت اگاه کردن
disabuse
از حقیقت اگاه کردن
disabuses
از حقیقت اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
pedgagogics
فن تعلیم علم تعلیم
wares
اگاه
hep
اگاه
incognizant
نا اگاه
conversant
اگاه
cognizant
اگاه
aware
اگاه
apprised
اگاه
conscious
اگاه
ware
اگاه
monitored
اگاه ساز
monitor
اگاه ساز
notification
اگاه سازی
preconsclous
نیم اگاه
monitors
اگاه ساز
notified
اگاه ساختن
subconsciously
نیمه اگاه
informed circles
محافل اگاه
sensible of a peril
اگاه از خطر
to be a
اگاه بودن
wide-awake
هشیار اگاه
notifies
اگاه ساختن
knows
اگاه بودن
wide awake
هشیار اگاه
notifying
اگاه ساختن
know
اگاه بودن
notify
اگاه ساختن
semiconscious
نیمه اگاه
i have no a with him
اگاه شدم
to know the time of d
اگاه بودن
subconsciously
ناخود اگاه
subconscious
نیمه اگاه
subconscious
ناخود اگاه
prescient
قبلا اگاه
inconscient
ناخود اگاه
troop information
برنامه اگاه سازی
keep me informed of that
مرا از ان اگاه سازید
be on to it
اگاه یا موافب باش
he was privy to my secrets
او از رازهای من اگاه بود
information program
برنامه اگاه سازی
coscious
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
to know what's what
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
information program
اگاه سازی برنامه اطلاعات
tuition
تعلیم
training
تعلیم
tuitionary
تعلیم
doctrines
تعلیم
instruction
تعلیم
doctrine
تعلیم
didactics
تعلیم
instructions
تعلیم
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
breeding
تعلیم وتربیت
teachable
تعلیم پذیر
untaught
تعلیم نیافته
education
تعلیم و تربیت
military training
تعلیم نظامی
pedagogically
مطابق فن تعلیم
trainee
تعلیم گیرنده
trainees
تعلیم گیرنده
tuitional
حق تدریس تعلیم
indocility
تعلیم نا پذیری
catechisation
تعلیم واموزش
didactics
فن تعلیم نواموزی
disciplinable
تعلیم پذیر
schoolfellow
تعلیم تحصیل
treatable
تعلیم بردار
indocile
تعلیم نا پذیر
docility
تعلیم پذیری
training
تعلیم و تمرین
schooling
تدریس تعلیم
edification
تعلیم تقدیس
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
tutelage
سرپرستی تعلیم سرخانه
educationally
از راه تعلیم و تربیت
teachable
یاددادنی قابل تعلیم
theory
فرضیه علمی تعلیم
theories
فرضیه علمی تعلیم
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogical
مربوط بفن تعلیم
instructiveness
تعلیم امیزی بودن
docile
تعلیم بردار مطیع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
realia
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
unschooled
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
paternosters
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
student teacher
شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
paternoster
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
association for system management
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
asm
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com