Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English
Persian
overgeneralization
تعمیم افراطی
Other Matches
rigorous
<adj.>
افراطی
out and outer
افراطی
extremists
افراطی
extremist
افراطی
extreme
افراطی
extravagant
افراطی
extrimist
افراطی
intemperate
افراطی
far out
افراطی
drastic
<adj.>
افراطی
extreme
<adj.>
افراطی
radical
<adj.>
افراطی
hardliners
آدم افراطی
ultra individualism
فردگرایی افراطی
go to extreme
افراطی شدن
highflier
ادم افراطی
highflyer
ادم افراطی
hardliner
آدم افراطی
overreaction
واکنش افراطی
radical behaviorism
رفتارگرایی افراطی
sansculotte
انقلابی افراطی
schwarmerei
احساسات افراطی
ultra
ماورای افراطی
generalization
تعمیم
genbraliztion
تعمیم
universalization
تعمیم
extension
تعمیم
generalizations
تعمیم
popularization
تعمیم
generalisations
تعمیم
extensions
تعمیم
go overboard
<idiom>
افراطی عمل کردن
spread eagle
میهن پرستی افراطی
young turk
افسر جوان افراطی
ultranationalism
ملت پرستی افراطی
response generalization
تعمیم پاسخ
extend
تعمیم دادن
extending
تعمیم دادن
generalises
تعمیم دادن
extendable
قابل تعمیم
generalize
تعمیم دادن
generalizing
تعمیم دادن
generalizes
تعمیم دادن
generalised
تعمیم دادن
stimulus generalization
تعمیم محرک
generalising
تعمیم دادن
extensile
قابل تعمیم
extends
تعمیم دادن
fallacy of composition
تعمیم نادرست
generable
قابل تعمیم
generalizability
تعمیم پذیری
generalized
تعمیم یافته
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
radical
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
generalized force
نیروی تعمیم یافته
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
extend the maining of
مفهومی را تعمیم دادن
generalized routine
روال تعمیم یافته
generalized coordinates
مختصات تعمیم یافته
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
extensible
قابلیت تمدید قابل تعمیم
generalized inhibitory potential
پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
generalized reinforcer
تقویت کننده تعمیم یافته
Distribution
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
vulgarization
تعمیم چیزی بزبان ساده
generalized function
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
conspicuious consumption
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com