Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
Other Matches
direct exchange items
اقلام قابل تعویض مستقیم
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
change
تعویض مبادله
changed
تعویض مبادله
changes
تعویض مبادله
changing
تعویض مبادله
exchanges
مبادله کردن تعویض
exchange
مبادله کردن تعویض
exchanging
مبادله کردن تعویض
exchanged
مبادله کردن تعویض
reconditions
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
straight
مستقیم
righted
مستقیم
directs
مستقیم
righting
مستقیم
right
مستقیم
leveled
مستقیم
straightest
مستقیم
first-hand
مستقیم
on line
مستقیم
firsthand
مستقیم
straighter
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
beeline
خط مستقیم
bee line
خط مستقیم
attributive
مستقیم
levels
مستقیم
upstanding
مستقیم
levelled
مستقیم
level
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
straightish
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
directed
مستقیم
straight line
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
straight line
خط مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
directness
مستقیم بودن
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
straight position
فرم مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
proximate
بیفاصله مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
d.c
جریان مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
close supervision
نظارت مستقیم
backstair
غیر مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
highroad
صراط مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
intuitions
درک مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
straight
قسمت مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
airlines
خط مستقیم هوایی
direct reading
قرائت مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straight line
بخط مستقیم
on line help
کمک مستقیم
dressing
مستقیم کنی
positive relation
رابطه مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
direct current
جریان مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
air line
خط مستقیم هوایی
straight line
دارای خط مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
sideway
غیر مستقیم
dressings
مستقیم کنی
straightening flute drill
مته مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
indirect
غیر مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct support
کمک مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
indirect tax
مالیات غیر مستقیم
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
fire
شوت محکم و مستقیم
manages
مستقیم یا تحت کنترل
manage
مستقیم یا تحت کنترل
managing
مستقیم یا تحت کنترل
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
on line information service
سرویس اطلاعاتی مستقیم
fired
شوت محکم و مستقیم
ambages
راهای غیر مستقیم
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
direct oration
گفته یا قول مستقیم
straight bar
میل گرد مستقیم
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
managed
مستقیم یا تحت کنترل
direct memory access
دستیابی مستقیم به حافظه
point-blank
روبه نشان مستقیم
point blank
روبه نشان مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
stiffer
مستقیم چوب شده
stiff
مستقیم چوب شده
intuitional
ناشی از درک مستقیم
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
d.c. motor
موتور جریان مستقیم
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
d.c c. motor
موتور جریان مستقیم
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
straightening press
پرس مستقیم کنی
bilinear
وابسته بدو خط مستقیم
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
indirect consumption
مصرف غیر مستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
fires
شوت محکم و مستقیم
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
indirect laying
تیر غیر مستقیم
indirect lighting
نور غیر مستقیم
deferred address
یک آدرس غیر مستقیم
indirect methods
روشهای غیر مستقیم
straight right
راست مستقیم در بوکس
straightening anvil
سندان مستقیم کنی
bilinear
دارای دوخط مستقیم
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
indirect taxes
مالیاتهای غیر مستقیم
direct current
جریان برق مستقیم
directed
: مستقیم معطوف داشتن
directs
: مستقیم معطوف داشتن
direct support unit
یکان پشتیبانی مستقیم
direct
: مستقیم معطوف داشتن
chute
مسیر مستقیم مسابقه
chutes
مسیر مستقیم مسابقه
direct data entry
داده دهی مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com