Dictiornary-Farsi | تعیین هویت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (11 milliseconds)

English	Persian
identification	تعیین هویت
indentification	تعیین هویت


Search result with all words

identified	تعیین هویت کردن
identifies	تعیین هویت کردن
identify	تعیین هویت کردن
identifying	تعیین هویت کردن
identification problem	مسئله تعیین هویت
signalment	تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
Other Matches

authentication	تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaults	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
identity	هویت
entity	هویت
personalities	هویت
personality	هویت
identities	هویت
entities	هویت
indentity	هویت
individuality	هویت
personal identity	هویت شخصی
identification tag	پلاک هویت
identity control	بررسی هویت
identity check	بررسی هویت
identity crisis	بحران هویت
gender identity	هویت جنسی
impersonation	جعل هویت
file identification	هویت پرونده
organizational identity	هویت سازمانی
identity paper	اسناد هویت
point indentification	هویت نقطهای
identification	تشخیص هویت
identification	احراز هویت
earmark	نشان هویت
earmarks	نشان هویت
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
impersonates	جعل هویت کردن
impersonate	جعل هویت کردن
impersonated	جعل هویت کردن
impersonating	جعل هویت کردن
identifier	معین کننده هویت
to uncover somebody [as somebody]	لو رفتن هویت کسی
to expose somebody	لو رفتن هویت کسی
depersonalization	توجه نکردن به هویت فردی
identifies	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify	تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying	تشخیص هویت دادن یکی کردن
dosimetry	تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
He has been exposed as a traitor.	هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
morgue	جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
morgues	جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
locate	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee	کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing	تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating	تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
determination	تعیین
specification	تعیین
emplacement	تعیین جا
formulation	تعیین
fixation	تعیین
designation	تعیین
appointments	تعیین
designations	تعیین
fixations	تعیین
appointment	تعیین
assignment of space	تعیین جا
moisture determination	تعیین رطوبت
determine	تعیین کردن
determines	تعیین کردن
frequency determination	تعیین فرکانس
frequency designation	تعیین فرکانس
determining	تعیین کردن
slates	تعیین کردن
appropriated <adj.> <past-p.>	تعیین شده
avows	شرط تعیین
job placement	تعیین شغل
income determination	تعیین درامد
abounded	تعیین حدودکردن
laid on <past-p.>	تعیین شده
abounding	تعیین حدودکردن
watermark	تعیین میزان مد اب
watermarks	تعیین میزان مد اب
avow	شرط تعیین
provided <adj.> <past-p.>	تعیین شده
abounds	تعیین حدودکردن
frequency assignment	تعیین فرکانس
admeasurement	تعیین اندازه
assignability	قابل تعیین
assignment of tasks	تعیین وفایف
placements	تعیین شغل
placement	تعیین شغل
coefficient of determination	ضریب تعیین
completely specified	با تعیین کامل
delimitation	تعیین حدود
demark	تعیین حدودکردن
ascertian	تعیین کردن
fix	تعیین کردن
admensuration	تعیین اندازه
crucially	تعیین کننده
crucial	تعیین کننده
indicating	تعیین کننده
earmarked	تعیین شده
nominative	تعیین شده
fixes	تعیین کردن
appointe	تعیین کردن
appraisals	تعیین قیمت
appraisal	تعیین قیمت
determinable	قابل تعیین
blood groups	تعیین کردن
blood group	تعیین کردن
emplacement	تعیین محل
enumeration	تعیین شماره
fix on	تعیین کردن
damage assessment	تعیین خسارات
foreordainment	تعیین از پیش
blood type	تعیین کردن
blood types	تعیین کردن
formulation	تعیین کردن
determination coefficient	ضریب تعیین
determinative	تعیین کننده
specified	تعیین شده
assignments	تعیین تعدادسهمیه
assignment	تعیین تعدادسهمیه
routes	تعیین خط مسیر
route	تعیین خط مسیر
frequency allocation	تعیین فرکانس
identifies	تعیین کردن
identify	تعیین کردن
identifying	تعیین کردن
tell off	تعیین کردن
signification	تعیین افهار
sex determination	تعیین جنسیت
appoint	تعیین کردن
appoints	تعیین کردن
redirection	تعیین جهت
redirection	تعیین مسیر
range determination	تعیین مسافت
bound	تعیین کردن
quantification	تعیین خاصیت
identified	تعیین کردن
titration	تعیین عیار
nomination	تعیین نامزدی
avowing	شرط تعیین
specifying	تعیین کردن
specify	تعیین کردن
specifies	تعیین کردن
wage determination	تعیین دستمزد
valorization	تعیین ارزش
budget determinant	تعیین بودجه
assignation	تعیین وقت
assignations	تعیین وقت
unitization	تعیین واحد
nominations	تعیین نامزدی
typification	تعیین نمونه
indeterminable	تعیین ناپذیر
predesignation	تعیین قبلی
location	تعیین محل جا
demarcation	تعیین حدود
orientation	تعیین موقعیت
determinants	تعیین کننده
orientation	تعیین جهت
locations	تعیین محل جا
slate	تعیین کردن
assessments	تعیین مالیات
price determination	تعیین قیمت
assessment	تعیین مالیات
determinant	تعیین کننده
slated	تعیین کردن
coefficient of determination	ضریب تعیین کننده
crucial experiment	ازمایش تعیین کننده
rezone	از نومحدوده تعیین کردن
authentication equipment	وسایل تعیین معرف
placement tests	ازمونهای تعیین شغل
authentication equipment	وسایل تعیین نشانی
optometry	تعیین میزان دیدچشم
authentication system	سیستم تعیین معرف
mix design	تعیین نسبتهای اختلاط
administered price	قیمت تعیین شده
alidade	الیداددستگاه تعیین سمت
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
molecular weight determination	تعیین وزن مولکولی
apportionment	تعیین سهم و حصه
national income determination	تعیین درامد ملی
assignable	قابل تعیین و تخصیص
oddsmaker	تعیین کننده امتیاز
admeasure	تعیین حصه کردن
cryoscopy	تعیین نقطه انجماد
specifiable	قابل تعیین یا تخصیص
preassigned	قبلا تعیین شده
electroscope	تعیین کننده برق
location of industry	تعیین مکان صنعت
routing	تعیین مسیرعبور عزیمت
rorschach determinant	تعیین کننده رورشاخ
fault localization	تعیین محل خطا
predesignate	قبلا تعیین شده
prifix	قبلا تعیین کردن
redirection operator	عملگر تعیین جهت
predestine	قبلا تعیین کردن
form determinant	تعیین کننده شکل
pin point	تعیین محل کردن
predetermine	قبلا تعیین کردن
prifixal	قبلا تعیین کردن