Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (43 milliseconds)
English
Persian
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
Other Matches
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
plotting chart
نقشه ثبت و رسم مسیر حرکت ناو
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
plotting board
صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
approach chart
نقشه مسیر فرود
line of sight
مسیر دید در نقشه برداری
aeronautical plotting chart
نقشه مخصوص رسم مسیر ناوبری
line offset method
روش نقشه برداری از یک مسیر منحنی
air plot
رسم مسیر هواپیما در روی نقشه
cartographer
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
cartographers
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
geodetic surveying
تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
cadastral surveys
عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
topographic map
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
expansion path
مسیر افزایش حجم عملیات بنگاه گر یک نقشه منحنیهای متساوی التولید
storage map
نقشه انباره نقشه انبارش
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
scheme
نقشه طرح کردن
mapping
نقشه برداری کردن
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
map reading
نقشه خوانی کردن
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
reductions
کوچک کردن نقشه
schemes
نقشه طرح کردن
reduction
کوچک کردن نقشه
altitude tints
گویا کردن نقشه
setting out
پیاده کردن نقشه
map orientation
توجیه کردن نقشه
schemed
نقشه طرح کردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
photo interpretation
نقشه کردن عکس هوایی
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
reseau
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
map sheet
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
kilim
[glim]
گلیم
[زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
spandrel
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
polar stereographic
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
polar plot
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
vor
وسیله تعیین جهت ارسال امواج فرستنده دشمن
plans
نقشه کف
plotted
نقشه
plot
نقشه
plans
نقشه
drawing
نقشه
project
نقشه
charted
نقشه
plan view
نقشه کف
planless
بی نقشه
charts
نقشه
charting
نقشه
chart
نقشه
planner
نقشه کش
planners
نقشه کش
plots
نقشه
projects
نقشه
plan
نقشه کف
projected
نقشه
drawings
نقشه
plan
نقشه
outlining
نقشه
plat
نقشه
outlines
نقشه
outlined
نقشه
outline
نقشه
plotless
بی نقشه
draftsman
نقشه کش
maps
نقشه
design
نقشه
modeled
نقشه
scheme
نقشه
tracers
نقشه کش
visual aid
نقشه
cartograph
نقشه
designer
نقشه کش
schemed
نقشه
mounted map
نقشه
rambling
بی نقشه
cartographer
نقشه کش
designs
نقشه
cartographers
نقشه کش
map maker
نقشه کش
tracer
نقشه کش
draftsmen
نقشه کش
modelled
نقشه
programs
نقشه
schemes
نقشه
models
نقشه
program
نقشه
model
نقشه
map
نقشه
designers
نقشه کش
draughtsman
نقشه کش
draughtsmen
نقشه کش
radio fix
تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
routes
تعیین خط مسیر
redirection
تعیین مسیر
route
تعیین خط مسیر
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
plat
قطعه نقشه
plot
گراف یا نقشه
geographic map
نقشه جغرافیایی
plat
نقشه مسطحه
map margin
کناره نقشه
map
نقشه کشیدن
mercator chart
نقشه مرکاتور
planography
فن ترسیم نقشه
scheme of life
نقشه زندگی
general plan
نقشه عمومی
contour map
نقشه برجسته
maps
نقشه کشیدن
general plan
نقشه کلی
programmes
دستور نقشه
programme
دستور نقشه
topographic map
نقشه برجسته
pictomap
نقشه عکسی
abbazzo
طرح نقشه
mapping
نقشه برداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com