Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
shake up
<idiom>
تغییر دادن سیستم کاری
Other Matches
shakedown
[of something]
[American English]
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
reconfiguration
تغییر دادن ساختار داده در سیستم
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
conversion
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
crossover
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
conversions
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
change
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
intervention
عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions
عمل اعمال تغییر در سیستم
alpha range
سیستم تغییر گام ملخ
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
computerizing
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerizes
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerises
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
staged
تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
computerised
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerize
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerising
تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
machine address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
bell crank
اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
absolute address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
dynamically
ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoor
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
dynamic
ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoors
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
adaptive channel allocation
توانایی سیستم برای تغییر پاسخ ها و فرآیندها طبق ورودی ها و رویدادها و موقعیتها
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
reflected code
سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
realigning
تغییر دادن
mutated
تغییر دادن
mutate
تغییر دادن
redeploy
[staff]
تغییر دادن
changing
تغییر دادن
convert
تغییر دادن
permute
تغییر دادن
to turn something into something
تغییر دادن به
to convert something into something
تغییر دادن به
transact
تغییر دادن
changes
تغییر دادن
alters
تغییر دادن
altering
تغییر دادن
altered
تغییر دادن
alter
تغییر دادن
reset
تغییر دادن
change
تغییر دادن
to turn
[into]
تغییر دادن
amending
تغییر دادن
amended
تغییر دادن
amend
تغییر دادن
changed
تغییر دادن
mutating
تغییر دادن
mutates
تغییر دادن
shifted
تغییر دادن
realign
تغییر دادن
modify
تغییر دادن
modifying
تغییر دادن
modifies
تغییر دادن
shift
تغییر دادن
realigned
تغییر دادن
shifts
تغییر دادن
realigns
تغییر دادن
distributes
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributing
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
shunted
تغییر جهت دادن
shunt
تغییر جهت دادن
change
تغییر دادن تبدیل
switches
تغییر جهت دادن
tunes
تغییر فرکانس دادن
changed
تغییر دادن تبدیل
discolored
تغییر رنگ دادن
transshape
تغییر ماهیت دادن
switch
تغییر جهت دادن
discoloring
تغییر رنگ دادن
discolouring
تغییر رنگ دادن
discolours
تغییر رنگ دادن
quirks
تغییر جهت دادن
transshape
تغییر شکل دادن
quirk
تغییر جهت دادن
discoloured
تغییر رنگ دادن
transfigures
تغییر شکل دادن
transfiguring
تغییر صورت دادن
transfiguring
تغییر شکل دادن
shunts
تغییر جهت دادن
discolour
تغییر رنگ دادن
discolors
تغییر رنگ دادن
sing a different tune
<idiom>
تغییر جهت دادن
switched
تغییر جهت دادن
to change the tack
تغییر رویه دادن
go about
تغییر جهت دادن
remodels
تغییر وضع دادن
remodelling
تغییر وضع دادن
colours
تغییر رنگ دادن
to transform
[into]
تغییر شکل دادن
[به]
shift the rudder
تغییر دادن سکان
remodeling
تغییر وضع دادن
discolor
تغییر رنگ دادن
misshape
تغییر شکل دادن
transform
تغییر شکل دادن
tune
تغییر فرکانس دادن
transforms
تغییر شکل دادن
changes
تغییر دادن تبدیل
to change ones mind
تغییر رای دادن
remodel
تغییر وضع دادن
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
remodelled
تغییر وضع دادن
remodeled
تغییر وضع دادن
to change colour
تغییر رنگ دادن
transforming
تغییر شکل دادن
transformed
تغییر شکل دادن
to veer
[off]
تغییر جهت دادن
colour
تغییر رنگ دادن
changing
تغییر دادن تبدیل
modification
تغییر شکل دادن
veers
تغییر عقیده دادن
veer
تغییر عقیده دادن
metamorphose
تغییر شکل دادن
disguise
تغییر قیافه دادن
transmuted
تغییر هیئت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
reshape
تغییر شکل دادن
veered
تغییر عقیده دادن
color
تغییر رنگ دادن
transmuting
تغییر هیئت دادن
metamorphosed
تغییر شکل دادن
transfigure
تغییر شکل دادن
disguised
تغییر قیافه دادن
disguising
تغییر قیافه دادن
metamorphosing
تغییر شکل دادن
transfigured
تغییر شکل دادن
transfigures
تغییر صورت دادن
transfigure
تغییر صورت دادن
metamorphoses
تغییر شکل دادن
disguises
تغییر قیافه دادن
transfigured
تغییر صورت دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
transfers
تغییر سمت دادن لوله
moves
تغییر دادن محل چیزی
transferring
تغییر سمت دادن لوله
transfer
تغییر سمت دادن لوله
move
تغییر دادن محل چیزی
relieves
تغییر پست دادن برجستگی
negation
تغییر دادن علامت یک عدد
moved
تغییر دادن محل چیزی
modifying
تغییر دادن معتدل ساختن
modifies
تغییر دادن معتدل ساختن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
relieve
تغییر پست دادن برجستگی
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
relieving
تغییر پست دادن برجستگی
commmute
تغییر دادن مبادله کردن
movement
تغییر دادن محل چیزی
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
To arrange (fix up) something.
ترتیب کاری را دادن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
diverts
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
abreact
تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
displaced
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces
جابجا شدن تغییر موضع دادن
divert
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
pyrolyze
در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
displacing
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displace
جابجا شدن تغییر موضع دادن
diverted
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
to shake up
[a company]
<idiom>
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
columnar transposition
تغییر مکان دادن عوامل در ستون
wears
تغییر سمت دادن به دور از باد
wear
تغییر سمت دادن به دور از باد
gray code
سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
(have the) cheek to do something
<idiom>
با گستاخی کاری را انجام دادن
do something rash
<idiom>
بی فکر کاری را انجام دادن
to do a good job
کاری را خوب انجام دادن
terrorised
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something with ease(easily).
کاری را به آسانی انجام دادن
terrorises
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation
کاری را سر صبر انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com