English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
to turn something تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
Other Matches
To appear. To reveal . ظاهر شدن ( ظاهر کردن)
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
To keep up appearances. ظاهر را حفظ کردن ( حفظ ظاهر کردن )
burning دوارشور کردن فرش جهت کهنه کردن ظاهر آن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
changed تغییر کردن تغییر دادن
change تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
at face value <adv.> بر حسب ظاهر
Outwardly . on the face of it. بصورت ظاهر
to the casual eye <adv.> به ظاهر امر
at first glance <adv.> بر حسب ظاهر
to the casual eye <adv.> بر حسب ظاهر
at face value <adv.> به صورت ظاهر
at face value <adv.> به ظاهر امر
at first glance <adv.> به صورت ظاهر
to the casual eye <adv.> به صورت ظاهر
at first glance <adv.> به ظاهر امر
attributing خواص
properties خواص
attributes خواص
attribute خواص
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
With her pompous ( deceptively impressive ) appearance. با ظاهر غلط اندازش
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
bulk properties خواص گروهی
collective properties خواص کولیگاتیو
intensive properties خواص شدتی
property list سیاهه خواص
mechanical properties خواص مکانیکی
elastic properties خواص ارتجاعی
hydrological وابسته به خواص اب
attribute صفت خواص
chemical properties خواص شیمیایی
intrinsic properties خواص ذاتی
attributes صفت خواص
product capabilities خواص محصول
attributing صفت خواص
On the face of it. Outwardly. بظاهر امر ( بر حسب ظاهر )
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
To keep up appearances. For forms sake. برای حفظ ظاهر( آبرو)
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
general properties of bodies خواص عمومی اجسام
papaverous دارای خواص خشخاش
electro magnetism برق و خواص مغناطیسی
acoustics خواص صوتی ساختمان
magnetics علم خواص مغناطیسی
adhesion agent ماده تشدیدکننده خواص
partial molar properties خواص جزیی مولی
oleaginous دارای خواص روغن
amphoteric دارای خواص متضاد
properties of section خواص مقاطع تیرها
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to haunt به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
geophysical survey مطالعه خواص فیزیکی زمین
pneumatics علم خواص هوا و گاز
propertied متمکن دارای خواص معین
isotropic دارای خواص فیزیکی مشابه
optics علم مطالعه در خواص نور
hydraulic وابسته به مبحث خواص اب درحرکت
electro magnetism تولید خواص مغناطیسی بوسیله
electrokinetics علم خواص برق متحرک
electronography ثبت خواص الکتریسته ساکن
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
physicochemical وابسته به خواص فیزیکی وشیمیایی اجسام
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
isotropic دارای خواص برابر از هرسو همگرای
actinology دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
pneumatology روح شناسی علم خواص هواو گازها
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
gyromagnetic وابسته به خواص مغناطیسی جسم الکتریکی چرخنده
aircraft alternation اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
axiology علم ارزش یا خواص ونوامیس ذاتی اجسام
metamerism برابری در ترکیب و وزن ودگرگونی در خواص شیمیایی
atoms کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atom کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
All show and no substance. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
Green tea is esteemed for its health-giving properties. ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
miscibility قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
additives مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
additive ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
platinum metal ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
vary تغییر کردن
varies تغییر کردن
to turn [into] تغییر کردن
epizootiology علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
epizoology علم مطالعه خواص وبوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
charactristic curve نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
epizootology علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
vary infinitely بی اندازه تغییر کردن
ranged تغییر کردن خط مبنا
graduate تغییر تدریجی کردن
range تغییر کردن خط مبنا
graduates تغییر تدریجی کردن
graduating تغییر تدریجی کردن
ranges تغییر کردن خط مبنا
change over تغییر روش تغییر رویه
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
commmute تغییر دادن مبادله کردن
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
revolve دور زدن تغییر کردن
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
changed تغییر کردن عوض شدن
revolved دور زدن تغییر کردن
revolves دور زدن تغییر کردن
changes تغییر کردن عوض شدن
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
changing تغییر کردن عوض شدن
change تغییر کردن عوض شدن
epiphytology علمی که درباره خواص و بوم شناسی وعلل شیوع امراض گیاهی بحث میکند
gestalt معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
overplays حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplaying حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplayed حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplay حریف را ناچار به تغییر محل کردن
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
harmonics مبحث مطالعه خواص ومختصات اصوات موسیقی مبحث الحان موزون همسازها
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
bitmap تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
sanitize حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
substantive شبیه اسم دارای خواص اسم
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
reader یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
readers یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
commutation تغییر
variations تغییر
changes تغییر
conversion تغییر
alternation تغییر
conversions تغییر
mutations تغییر
change تغییر
changed تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com