Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
blow up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
Other Matches
bitmap
تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
basic type single tier formwork
قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
plasticize
قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
videoing
تصویری
pictorial
تصویری
figurative
تصویری
videos
تصویری
pictograph
خط تصویری
video
تصویری
projective
تصویری
picture writing
خط تصویری
videoed
تصویری
pictorial tests
ازمونهای تصویری
icons
نماد تصویری
non figurative
غیر تصویری
facsimile
پست تصویری
picture graph
نمودار تصویری
ikons
نماد تصویری
videotext
متن تصویری
icon
نماد تصویری
visual scanner
پیماینده تصویری
picture processing
پردازش تصویری
projection formula
فرمول تصویری
facsimiles
پست تصویری
hieroglyphs
حروف تصویری
video monitor
مانیتور تصویری
image sinusoidally
تابیدگی تصویری
an abstract term
تعبیر تصویری
visual page
صفحه تصویری
pictograph
نمودار تصویری
video ram
RA بصری یا تصویری
hieroglyph
حروف تصویری
video terminal
ترمینال تصویری
video terminal
پایانه تصویری
self portrait
تصویری که نقاش از خودبکشد
video display unit
واحد نمایش تصویری
video display terminal
ترمینال نمایش تصویری
self-portrait
تصویری که نقاش از خودبکشد
block diagram
نمایش تصویری سیستمها
video game machine
ماشین بازی تصویری
self-portraits
تصویری که نقاش از خودبکشد
video digitizer
دیجیتالی کننده تصویری
video amplifier
تقویت کننده تصویری
pixel
نقطه عنصر تصویری
fax
نمابرد پست تصویری
faxed
نمابرد پست تصویری
faxes
نمابرد پست تصویری
faxing
نمابرد پست تصویری
pictograph
نشان یا علائم تصویری
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
pictorial
وسایل تصویری یا تصویرنهایی
blips
تصویری بر روی صفحه رادار
blip
تصویری بر روی صفحه رادار
picture frustration test
ازمون ناکامی سنج تصویری
reproduction
[of a recording]
[audio, video]
پخش
[ضبط صوتی یا تصویری]
halftones
عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
symbol
نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftone
عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
prestel
سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
phototypesetter
حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
Videotex
تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
d. of macabre
تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
d. of death
تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
gouache
عکس و تصویری که با رنگ کاری فوق بدست اید
blast through alphanumerics
حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
wraparound
حرکت نشانه گر در صفحه تصویری کامپیوتر از انتهای یک خط یا شروع خط بعد
desktop
الگو یا تصویری که در پشت صفحه ویندوز نمایش دده میشود
telesoftware
نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
bit mapped screen
pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
eighty column screen
صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
yoke
قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
DV I
سیستمی که نحوه فشرده سازی و نمایش سیگنالهای صوتی و تصویری روی کامپیوتر را نشان میدهد
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
composite video
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
stair stepping
روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
storage
TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد
check plot
یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
ion deposition
فناوری چاپ که از نوک چاپی استفاده میکند که نشانه هایی می کشد تا تصویری ایجاد شود که toner را جذب کند
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
wetzel
عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
swage
قالب
matters
قالب
cluster bombs
قالب
burner frame
قالب
foot pocket
قالب پا
cell format
قالب سل
sizes
قالب
cluster
قالب
fitted
قالب
mattering
قالب
size
قالب
forme
قالب
An ice – cube .
یک قالب یخ
standards
قالب
template
قالب
clusters
قالب
green sand mold
قالب تر
laster
قالب کن
models
قالب
close fitting
قالب تن
model
قالب
modeled
قالب
close-fitting
قالب تن
moulding
قالب
mandrel or dril
قالب
laster
قالب گر
standard
قالب
cake
قالب
mattered
قالب
kata
قالب
split line
خط قالب
matter
قالب
mold
قالب
cluster bomb
قالب
matrix or matrices
قالب
modelled
قالب
shapes
قالب
molds
قالب
ingot
قالب
moulder
قالب گر
spectrum
قالب
block
سد قالب
shape
قالب
centering
قالب
molded
قالب
templates
قالب
matrix
قالب
moulds
قالب
blocked
سد قالب
unformatted
بی قالب
blocks
سد قالب
carcases
قالب
carcass
قالب
moulded
قالب
carcasses
قالب
mould
قالب
matrixes
قالب
die
قالب
mandril
سنبه قالب
molds
قالب گرفتن
mould
قالب گیری
modeled
قالب طرح
blocks
قالب ریختن
moulding
قالب سیم
stamping
قالب گیری
molding pressure
فشار قالب
sinker
قالب ریز
moulding
قالب گیری
shoe tree
قالب کفش
field template
قالب فیلد
shuttering
قالب بتن
molds
قالب گیری
blocks
قالب کردن
fuse block
قالب فیوز
molded
قالب گرفتن
molded
قالب گیری
snapped
قالب زنی
core box
قالب ماهیچه
die
قالب گرفتن
stretch press die
قالب انبساطی
stunt box
قالب بند
hob
سنبه قالب
hobs
سنبه قالب
die
قالب منگنه
formatted
قالب دار
instruction foramt
قالب دستورالعمل
modeller
قالب سازی
page frame
قالب صفحه
A bar of soap. A cake of soap.
یک قالب صابون
address format
قالب نشانی
stripping
قالب برداری
free format
در قالب ازاد
snapping
قالب زنی
formwork
قالب بندی
slip form
قالب لغزنده
electrotype
قالب برقی
document format
قالب مدرک
ingots stripper
قالب کش شمش
mouldable
قالب بردار
mould cavity
محفظه قالب
sinkers
قالب ریز
formatting
قالب بندی
case
قالب قاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com