English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (36 milliseconds)
English Persian
part تفکیک کردن تفکیک شدن
Search result with all words
partition تفکیک کردن
partitions تفکیک کردن
centrifuge تفکیک کردن
centrifuges تفکیک کردن
separate تفکیک کردن
separated تفکیک کردن
separates تفکیک کردن
differentiate متمایز کردن تفکیک کردن
differentiates متمایز کردن تفکیک کردن
differentiating متمایز کردن تفکیک کردن
detach تفکیک کردن
detaches تفکیک کردن
detaching تفکیک کردن
earmarking تفکیک کردن جدا کردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
segregation تفکیک کردن
separation تفکیک کردن
separations تفکیک کردن
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
break up تفکیک کردن
desegregate تفکیک زدایی کردن
desegregate تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregated تفکیک زدایی کردن
desegregated تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregates تفکیک زدایی کردن
desegregates تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating تفکیک زدایی کردن
desegregating تفکیک نژادی را فسخ کردن
Other Matches
demodulation تفکیک
secession تفکیک
resolution تفکیک
resolutions تفکیک
secernment تفکیک
break تفکیک
disjunction تفکیک
breakdowns تفکیک
breakdown تفکیک
severance تفکیک
dissociation تفکیک
separation تفکیک
breaks تفکیک
removal تفکیک
parting تفکیک
analysis تفکیک
separating تفکیک
differentiation تفکیک
break down تفکیک
partings تفکیک
separations تفکیک
segregation تفکیک
denotation تفکیک
disintegration تفکیک
disjunct وجه تفکیک
separable تفکیک پذیر
detachment جداسازی تفکیک
detachments جداسازی تفکیک
dissociation تفکیک گسستگی
separations تفکیک متارکه
degree of dissociation درجه تفکیک
predissociation پیش تفکیک
detachable قابل تفکیک
color separation تفکیک رنگ
knocked down تفکیک شده
resolution power توان تفکیک
resolvable تفکیک پذیر
ionic dissociation تفکیک یونی
diacritic تفکیک کننده
diacritical تفکیک کننده
thermal dissociation تفکیک گرمایی
resolving power قدرت تفکیک
separation تفکیک متارکه
severable تفکیک پذیر
response differentiation تفکیک پاسخ
racial segregation تفکیک نژادی
dissociate تفکیک نمودن
detachable bottom کف قابل تفکیک
dissociates تفکیک نمودن
dissociating تفکیک نمودن
demodulator تفکیک کننده
dissociation constant ثابت تفکیک
split risk تفکیک خطر
self dissociation خود تفکیک
photodissociation تفکیک نوری
resolutions تفکیک پذیری
optical resolution تفکیک نوری
separator تفکیک کننده
separates جدایی تفکیک
separated جدایی تفکیک
separate جدایی تفکیک
separability تفکیک پذیری
break bulk تفکیک محصولات
division of powers تفکیک قوا
dissociation curve منحنی تفکیک
separable قابل تفکیک
low resolution تفکیک پایین
discriminator تفکیک کننده
inseparable تفکیک ناپذیر
break down of negotiation تفکیک مذاکرات
dissociation energy انرژی تفکیک
resolution تفکیک پذیری
parcelling تفکیک زمین
segregating جدا سازی تفکیک
resolutions تفکیک پذیری رفع
denominationalism اعتقاد به تفکیک و تقسیم
bond dissociation energy انرژی تفکیک پیوند
inseparable غیر قابل تفکیک
break bulk cargo محمولات تفکیک شده
break bulk agent عامل تفکیک محصولات
segregate جدا سازی تفکیک
resolving power توان تفکیک تلسکوپ
resolving agent عامل تفکیک کننده
segregates جدا سازی تفکیک
resolution تفکیک پذیری رفع
segregation تفکیک ذرات بتن
work breakdown structure ساختار تفکیک کار
separatism تفکیک تجزیه طلبی
low resolution تفکیک پذیری پایین
modem تلفیق و تفکیک کننده
preesolved پیش تفکیک شده
separably بطور قابل تفکیک
partition وسیله یا اسباب تفکیک
partitions وسیله یا اسباب تفکیک
principle of separation of powers اصل تفکیک قوا
resolvable tartaric acid تارتریک اسید تفکیک پذیر
exploded pie graph نمودار گرد تفکیک شده
discriminating circuit مدار تفکیک کننده مین
oscillator تفکیک کننده امواج اشکارساز
inseparable cost هزینه غیر قابل تفکیک
oscillation تفکیک امواج اشکار سازی
disintegration product محصول تجزیه و تفکیک شده
oscillations تفکیک امواج اشکار سازی
external modem تلفیق و تفکیک کننده برونی
resolution قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
system resolution تفکیک سیستم کار دستگاه
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
denotation علامت تفکیک معنی و مفهوم
resolution قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
denotative دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
hayes compatible modem تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
impartible جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
resolutions قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
segregative طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
fibre optics وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
cadastral surveys عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
heddle rod چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
rs c استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com