Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Other Matches
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
blood chit
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
ladify
بپایه بانویی رسیدن
pattern lady
بانویی که سرمشق بانوان دیگر باشد
music mistress
بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
nursery governess
بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
soubrette
بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
to request issuance
تقاضای صدور کردن
apply for a divorce
تقاضای طلاق کردن
toa for a job or position
تقاضای شغل کردن
marries
ازدواج کردن
to take to wife
ازدواج کردن با
marry
ازدواج کردن
joins
ازدواج کردن
joined
ازدواج کردن
wive
ازدواج کردن
join
ازدواج کردن
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
put the bite on someone
<idiom>
از کسی تقاضای پول کردن
demurring
تقاضای درنگ یا مکث کردن
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
To ask for political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
demurred
تقاضای درنگ یا مکث کردن
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
demurs
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur
تقاضای درنگ یا مکث کردن
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
aggregate demand
تقاضای کل
at the request of
تقاضای
at the instance of
به تقاضای
total demand
تقاضای کل
aggregate market demand
تقاضای کل بازار
application
تقاضای کار
applications
تقاضای کار
market demand
تقاضای بازار
gives
تقاضای رای
application for loan
تقاضای وام
final demand
تقاضای نهائی
factor demand
تقاضای عوامل
at the instance of
بر حسب تقاضای
giving
تقاضای رای
maximum demand
تقاضای بیشینه
effective demand
تقاضای موثر
excess demand
تقاضای بیش از حد
composite demand
تقاضای مرکب
give
تقاضای رای
demand for payment
تقاضای پرداخت
complementary demand
تقاضای تکمیلی
complementary demand
تقاضای مکمل
national demand
تقاضای ملی
request to send
تقاضای ارسال
elastic demand
تقاضای با کشش
inelastic demand
تقاضای بی کشش
request substitution
تقاضای تعویض
re claim
تقاضای مجدد
aggregate demand function
تابع تقاضای کل
at my request
مطابق با تقاضای من
joint demand
تقاضای مشترک
marriageable age
ازدواج
marriage
ازدواج
spousal
ازدواج
marriages
ازدواج
matrimony
ازدواج
hymens
ازدواج
hymen
ازدواج
perfectly inelastic demand
تقاضای کاملا بی کشش
demands
تقاضای خرید کالا
elastic demand
تقاضای کشش دار
derived demand
تقاضای مشتق شده
elastic demand
تقاضای انعطاف پذیر
rpo
تقاضای مظنه قیمت
credit application
تقاضای گشایش اعتبار
oyer
تقاضای استماع یا دادرسی
soft market
بازار با تقاضای خوب
marginal demand price
قیمت تقاضای نهائی
perfectly elastic demand
تقاضای کاملا با کشش
taxes
تحمیل تقاضای سنگین
taxed
تحمیل تقاضای سنگین
demand
تقاضای خرید کالا
inelastic demand
تقاضای غیر حساس
individual demand schedule
جدول تقاضای فردی
law of downward sloping demand
قانون تقاضای نزولی
demanded
تقاضای خرید کالا
downward sloping demand curve
منحنی تقاضای نزولی
tax
تحمیل تقاضای سنگین
premarital
پیش از ازدواج
marriage registry
دفتر ازدواج
misogamy
بیزاری از ازدواج
misogamy
ازدواج ستیزی
mesalliance
ازدواج با زیردستان
nullity of marriage
بطلان ازدواج
misogamist
بیزار از ازدواج
affiance
پیمان ازدواج
mismatch
ازدواج ناجور
single
ازدواج نکرده
wedder
ازدواج کننده
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage bed
قباله ازدواج
matrimony
ازدواج نکاح
matrimonial
مربوط به ازدواج
gamophobia
ازدواج هراسی
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
remarriage
ازدواج مجدد
match
ازدواج زورازمایی
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
termination of marriage
فسخ ازدواج
temporary marriage
ازدواج موقت
registration of marriage
ثبت ازدواج
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
matches
ازدواج زورازمایی
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
wedded
ازدواج کرده
wedded
وابسته به ازدواج
soles
ازدواج نکرده
sole
ازدواج نکرده
civil marriages
ازدواج محضری
civil marriage
ازدواج محضری
post nuptial
بعد از ازدواج
remarriages
ازدواج مجدد
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
layers
برنامهای که تقاضای ارسال کند
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
layer
برنامهای که تقاضای ارسال کند
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
rts
Send To Request تقاضای ارسال
demurrer
تقاضای تاخیر درصدور حکم
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
nubile
قابل ازدواج و همسری
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
newlywed
تازه ازدواج کرده
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
nonce word
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
postulancy
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
letters rogatory
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
demand accommodation
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
speculative demand for money
تقاضای سفته بازی برای پول
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
levirate
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
She married for love ,not for money .
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Congratrlation on your marriage .
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
sororate
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
morganatic
ازدواج کننده باپست تراز خود
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
ARQ
که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
The victors demanded unconditional surrender .
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
reclama
تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
polygeny
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
shack up with
<idiom>
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
prothalamium
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com