English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sortition تقسیم با قرعه
Other Matches
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
lot قرعه
graces قرعه
graced قرعه
grace قرعه
lottery قرعه
gracing قرعه
by lot با قرعه
lotteries قرعه
drawing قرعه کشی
drawings قرعه کشی
dy drawing lots به طریق قرعه
sortition قرعه کشی
sortition قرعه اندازی
lot قرعه محوطه
dy drawing lots قرعه کشیدن
lotteries قرعه کشی
to draw lots قرعه کشیدن
ballot قرعه کشیدن
lottery قرعه کشی
draw lot قرعه کشیدن
draw lots قرعه کشیدن
drawing lots قرعه کشی
draw قرعه کشی
balloting قرعه کشیدن
ballots قرعه کشیدن
draws قرعه کشی
balloted قرعه کشیدن
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
draw کشش قرعه کشیدن
draws کشش قرعه کشیدن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
the lot fell upon me قرعه بنام من اصابت کرد
draw sheet فهرست رسمی قرعه کشی
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sharing تقسیم
division تقسیم
allocate تقسیم
cleavage تقسیم
allocates تقسیم
dispensation تقسیم
allocating تقسیم
cleavages تقسیم
dispensations تقسیم
distributions تقسیم
distribution تقسیم
admensuration تقسیم
allotment تقسیم
divisions تقسیم
admeasurement تقسیم
apportionment تقسیم
allotments تقسیم
dealing تقسیم
repartition تقسیم
branch تقسیم
graduator خط تقسیم کن
branches تقسیم
division sign نماد تقسیم
dichotomies تقسیم به دو بخش
zeradivide تقسیم بر صفر
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
water point نقطه تقسیم اب
severability قابلیت تقسیم
dichotomy تقسیم به دو بخش
sharing the market تقسیم بازار
short division تقسیم باختصار
divider تقسیم کننده
divisive تقسیم کننده
divided تقسیم شده
to share out تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
administer تقسیم کردن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
division تقسیم [ریاضی]
regionalism تقسیم کشوربنواحی
dividing تقسیم بندی
subdivisions تقسیم مجدد
subdivision تقسیم مجدد
compartments تقسیم کردن
compartment تقسیم کردن
distribution of forces تقسیم نیروها
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
scissor قطع تقسیم
divisibility قابلیت تقسیم
distribution box جعبه تقسیم
splice box جعبه تقسیم
distributing box جعبه تقسیم
demultiplexer تقسیم کننده
delay allowance زمان تقسیم
compart تقسیم کردن
clastic تقسیم شونده
frequency division تقسیم فرکانس
distribution coefficient ضریب تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution pannel تابلوی تقسیم
division check ازمایش تقسیم
division of labor تقسیم کار
divide exception خطای تقسیم
divisional مربوط به تقسیم
divide exception استثناء تقسیم
fire distribution تقسیم اتش
frequency alloment تقسیم فرکانس
busbar جعبه تقسیم
battery bus جعبه تقسیم
autotomy تقسیم خودبخود
market segmentation تقسیم بازار
meiosis تقسیم کاهشی
meiosis تقسیم سلولی
o o line خط تقسیم دیدبانی
partition function تابع تقسیم
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
line graduation تقسیم بندی خط
division عمل تقسیم
load distribution تقسیم بار
division line خط تقسیم شده
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
aminister تقسیم کردن
dividable قابل تقسیم
frequency distribution تقسیم فرکانس
divisions عمل تقسیم
hyphenation تقسیم کلمه
indistributable تقسیم نشدنی
divider پرگار تقسیم
distribute تقسیم کردن
allotments پخش تقسیم
allotment پخش تقسیم
separates تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
denominator تقسیم کننده
distributes تقسیم کردن
divisible قابل تقسیم
share تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
division of labour تقسیم کار
divisions of labour تقسیم کار
separate تقسیم کردن
separated تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
parting تقسیم تجزیه
graduating بدرجات تقسیم
intersects تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
graduate بدرجات تقسیم
junction boxes جعبه تقسیم
divide تقسیم کردن
denominators تقسیم کننده
intersected تقسیم کردن
junction box جعبه تقسیم
graduates بدرجات تقسیم
intersect تقسیم کردن
partings تقسیم تجزیه
undistributed profits سود تقسیم نشده
undivided profit سود تقسیم نشده
amitosis تقسیم مستقیم یاخته
degree gradution تقسیم بندی درجهای
self divison تقسیم خود بخود
compartmentation تقسیم بندی کردن
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
classis تقسیم برحسب طبقه
time slicing تقسیم بندی زمانی
balkanization تقسیم بقطعات ریز
table of distribution جدول تقسیم اماد
long divisions بخش یا تقسیم بزرگ
long division بخش یا تقسیم بزرگ
partitions تقسیم افراز کردن
switch board صفحه تقسیم برق
bifurcation تقسیم بدو شاخه
splitting a window تقسیم بندی پنجره
break down تقسیم بندی کردن
autotomize تقسیم خودبخود کردن
work breakdown روش تقسیم کار
retained profit سود تقسیم نشده
residuary legatee باقیمانده ماترک پس از تقسیم
sectors جزء تقسیم کردن
lot تقسیم بندی کردن
maxwell velocity distribution تقسیم سرعت ماکسول
canton به بخش تقسیم کردن
panel صفحه تقسیم برق
lobulation تقسیم به مقاطع کوچک
fractionalize تقسیم بجزء کردن
fractionize تقسیم بجزء کردن
cantons به بخش تقسیم کردن
shires به استان تقسیم کردن
shire به استان تقسیم کردن
frequency dividing network شبکه تقسیم فرکانس
amorphous بدون تقسیم بندی
karyokinesis مرحله تقسیم سلولی
jack box جعبه تقسیم تلفن
third به سه بخش تقسیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com