Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gerrymander
تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
Other Matches
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
divisibly
بطور قابل تقسیم
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
gavelkind
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
wall energy
انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت
autotomic
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous
متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
running mates
متحد انتخاباتی
constituency
حوزه انتخاباتی
constituencies
حوزه انتخاباتی
election campaign
مبارزه انتخاباتی
running mate
متحد انتخاباتی
electioneering
مبارزه انتخاباتی
election propaganda
تبلیغات انتخاباتی
candidate
نامزد انتخاباتی
polls
فهرست نامزدهای انتخاباتی
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
polled
فهرست نامزدهای انتخاباتی
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
slates
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slated
فهرست نامزدهای انتخاباتی
poll
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slate
فهرست نامزدهای انتخاباتی
plateform
برنامه کار نامزدهای انتخاباتی
squares
عادلانه
equitably
عادلانه
squared
عادلانه
deserved
عادلانه
square
عادلانه
squaring
عادلانه
evenly
عادلانه
righteously
عادلانه
uprightly
عادلانه
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fair return
بازده عادلانه
fair competition
رقابت عادلانه
fair price
قیمت عادلانه
fair trade
تجارت عادلانه
just wage
مزد عادلانه
unjust
غیر عادلانه
just price
قیمت عادلانه
just profit
سود عادلانه
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
pocket borough
حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
inquitous
غیر عادلانه ناحق
even-handed treatment
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
to go shares
عادلانه بخش کردن
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
to go snacks
عادلانه سهم کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
his equitable savings and loan building
[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
unjustified enrichment
دارا شدن غیر عادلانه
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
unijust
غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fairer
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
And so on and so forth. Etcetera et cetera .
وغیره وغیره
etcaetera
وغیره
et cetera
وغیره
dale
خلیج وغیره
pile
پرزقالی وغیره
snap
قفلکیف وغیره
snaps
قفلکیف وغیره
piled
پرزقالی وغیره
snapping
قفلکیف وغیره
sheeting
ملافه وغیره
dales
خلیج وغیره
snapped
قفلکیف وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll.
بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
seance
جلسه احضارارواح وغیره
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
trap
زانویی مستراح وغیره
sash
حمایل نظامی وغیره
tube
لوله خمیرریش وغیره
tubes
لوله خمیرریش وغیره
sashes
حمایل نظامی وغیره
vases
گلدان نقره وغیره
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
ratoon
نهال موز وغیره
vase
گلدان نقره وغیره
coequal
درشان ومقام وغیره
shell
پوست فندق وغیره
shelling
پوست فندق وغیره
shells
پوست فندق وغیره
stations
ایستگاه اتوبوس وغیره
stationed
ایستگاه اتوبوس وغیره
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
propeller
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
snout
لوله کتری وغیره
snouts
لوله کتری وغیره
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
propellor
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
subsidence
تخفیف درد وغیره
dossel
پشتی صندلی وغیره
dossal
پشتی صندلی وغیره
frontlet
پیشانی اسب وغیره
clop
لنگی اسب وغیره
curlicue
تزئینات خطاطی وغیره
coronel
هاله خورشید وغیره
furnace
تون حمام وغیره
dollop
دسته علف وغیره
dollops
دسته علف وغیره
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
service charge
سرویس مهمانخانه وغیره
furnaces
تون حمام وغیره
dower
لانه خرگوش وغیره
coronal
هاله خورشید وغیره
horologe
ساعت مچی ودیواری وغیره
closures
دریچه درب بطری وغیره
cess
سرازیری کنار رودخانه وغیره
To hit a wining streak.
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
skyrocketed
ازدیاد سریع قیمت وغیره
copartner
سهیم وشریک در تجارت وغیره
closure
دریچه درب بطری وغیره
sick berth
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
tank farm
محوطه مخازن نفت وغیره
choreography
رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
tailpiece
ارایش ته فصل کتاب وغیره
skyrockets
ازدیاد سریع قیمت وغیره
sick bays
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick bay
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
hide
پوست خام گاووگوسفند وغیره
hides
پوست خام گاووگوسفند وغیره
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
stancher
بند اور خون وغیره
float
بستنی مخلوط با شربت وغیره
floated
بستنی مخلوط با شربت وغیره
floats
بستنی مخلوط با شربت وغیره
skyrocketing
ازدیاد سریع قیمت وغیره
spinule
خارهای ریز چرخ وغیره
speedup
ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
barn
انبار کاه و جو وکنف وغیره
hobs
با دندانه ماشین وغیره بریدن
hob
با دندانه ماشین وغیره بریدن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
The kI'lled and the wounded.
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
lysis
زوال وفساد سلول وغیره
bisk
ماهی وغیره درست میکنند
My hair stood on end .
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
wreckage
لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
skyrocket
ازدیاد سریع قیمت وغیره
eversion
برگرداندن پلک چشم وغیره
nephews
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephew
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Known and unknown .
معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
To turn over the pages .
ورق زدن ( کتاب وغیره )
Please pay the bearer .
دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
barns
انبار کاه و جو وکنف وغیره
loge
جای ویژه در تاتر وغیره
To be decorated .
نشان گرفتن ( مدال وغیره )
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
mannite
ماده قندی شیر خشت وغیره
To behead ( decapitate ) someone .
کسی را گردن زدن (با شمشیر وغیره )
backboard
تختهء پشت قاب عکس وغیره
fuller's earth
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
tick
انواع ساس وکنه وغریب گز وغیره
tele communication
مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
To knock someone down.
کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
wreckage piece
تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
ticked
انواع ساس وکنه وغریب گز وغیره
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
In a state of despair(anxiety,etc).
درحالت یأس ونومیدی (تشویش وغیره )
No vacancies.
جاموجود نیست ( درهتل ؟رستوران وغیره )
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com