English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
amitosis تقسیم ساده یاختهای
Other Matches
meiosis تقسیم کاهشی یاختهای میوز
mitosis تقسیم غیر مستقیم یاختهای میتوز
metazoal چند یاختهای جانور چند یاختهای
metazoan چند یاختهای جانور چند یاختهای
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
cellular یاختهای
unicellular تک یاختهای
trilocular سه یاختهای
intracellular درون یاختهای
cell assembly مجتمع یاختهای
intercellular میان یاختهای
intercellular بین یاختهای
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
ameban امیبی رنگ یاختهای
amebic امیبی رنگ یاختهای
ameboid امیبی رنگ یاختهای
triloculate دارای سه حفره سه یاختهای
ameba امیبی رنگ یاختهای
cytoarchitectonic map نقشه ارایش یاختهای
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
branches تقسیم
admensuration تقسیم
branch تقسیم
apportionment تقسیم
distribution تقسیم
allocates تقسیم
divisions تقسیم
cleavage تقسیم
cleavages تقسیم
division تقسیم
allocate تقسیم
allocating تقسیم
sharing تقسیم
dealing تقسیم
allotments تقسیم
admeasurement تقسیم
distributions تقسیم
allotment تقسیم
dispensations تقسیم
dispensation تقسیم
repartition تقسیم
graduator خط تقسیم کن
free spoken ساده گو
clean ساده
cleanest ساده
cleans ساده
freestanding ساده
incomplex ساده
incomposite ساده
plains ساده
fructose ساده
fanciless ساده
charmless ساده
untutored ساده
fraudless ساده
semplice ساده
plainest ساده
simple hearted ساده دل
plain hearted ساده دل
daff ساده دل
simpleminded ساده دل
simplex ساده
cleaned ساده
plain ساده
naif ساده
plainer ساده
unceremoniously ساده
unceremonious ساده
explicit ساده
naive ساده
conversable <adj.> ساده دل
downright ساده
unassuming ساده
artless ساده
simpler ساده
positive ساده
inexpensive ساده
simplest ساده دل
simplest ساده
simple-hearted <adj.> ساده دل
simple ساده دل
simpler ساده دل
innocent <adj.> ساده دل
simplistic ساده
frugal ساده
good-humored ساده دل
expansive <adj.> ساده دل
homespun ساده
unaffected ساده
balder ساده
sheepishly ساده دل
sheepish ساده دل
idiots ساده
taffetized ساده
idiot ساده
unmeaning ساده
unaadorned ساده
slick ساده
baldest ساده
baldly ساده
slickest ساده
clodhoppers ساده
simple ساده
seemly <adj.> ساده دل
clodhopper ساده
unsophisticated ساده
simple minded ساده دل
bald ساده
administer تقسیم کردن
allotment پخش تقسیم
administered تقسیم کردن
dichotomy تقسیم به دو بخش
allotments پخش تقسیم
distributing box جعبه تقسیم
autotomy تقسیم خودبخود
frequency alloment تقسیم فرکانس
divide exception استثناء تقسیم
fire distribution تقسیم اتش
dichotomies تقسیم به دو بخش
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
junction boxes جعبه تقسیم
division of labor تقسیم کار
division line خط تقسیم شده
division check ازمایش تقسیم
divisional مربوط به تقسیم
divisibility قابلیت تقسیم
partings تقسیم تجزیه
divide exception خطای تقسیم
parting تقسیم تجزیه
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
administering تقسیم کردن
battery bus جعبه تقسیم
divider تقسیم کننده
busbar جعبه تقسیم
intersected تقسیم کردن
compartment تقسیم کردن
compartments تقسیم کردن
clastic تقسیم شونده
subdivision تقسیم مجدد
divided تقسیم شده
divisive تقسیم کننده
division عمل تقسیم
intersect تقسیم کردن
intersects تقسیم کردن
aminister تقسیم کردن
divider پرگار تقسیم
delay allowance زمان تقسیم
separates تقسیم کردن
divisible قابل تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution pannel تابلوی تقسیم
regionalism تقسیم کشوربنواحی
compart تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
dividable قابل تقسیم
dividing تقسیم بندی
distribution of forces تقسیم نیروها
separated تقسیم کردن
separate تقسیم کردن
demultiplexer تقسیم کننده
subdivisions تقسیم مجدد
splice box جعبه تقسیم
distribution box جعبه تقسیم
distribution coefficient ضریب تقسیم
divisions عمل تقسیم
frequency division تقسیم فرکانس
sortition تقسیم با قرعه
sharing the market تقسیم بازار
severability قابلیت تقسیم
division تقسیم [ریاضی]
scissor قطع تقسیم
graduating بدرجات تقسیم
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
graduates بدرجات تقسیم
graduate بدرجات تقسیم
short division تقسیم باختصار
to share out تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
share تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com