Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
redistribution of force
تقسیم مجدد نیروها
Other Matches
distribution of forces
تقسیم نیروها
subdivision
تقسیم مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
polygon of forces
بس گوشه نیروها
resolution of forces
تجزیه نیروها
triangle of forces
سه گوشه نیروها
system of forces
دستگاه نیروها
triangle of forces
مثلث نیروها
dynamics
مجموعه نیروها
funicular
بس گوشه نیروها
funiculars
بس گوشه نیروها
funiculars
زنجیر نیروها
funicular
زنجیر نیروها
composition of forces
ترکیب نیروها
attrition
فرسایش نیروها
all arms
کلیه نیروها
polygon of forces
کثیرالاضلاع نیروها
distribution of forces
واگذاری نیروها
commitments
به کاربردن نیروها اجرا
commitment
به کاربردن نیروها اجرا
entireforce
تمام قوا یا نیروها
statics
دانش پایداری نیروها
total mobilization
بسیج کامل نیروها
main attack
تلاش اصلی نیروها
main effort
تلاش اصلی نیروها
committed
بکار بردن نیروها
allotments
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
allotment
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
redeployment
دوباره مستقرکردن نیروها
committing
بکار بردن نیروها
mobilization exercise
تمرین بسیج نیروها
parallelogram of forces
متوازی الاضلاع نیروها
commit
بکار بردن نیروها
commits
بکار بردن نیروها
build-up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build up
نیروی کمکی تقویت نیروها
port of debarkation
بندرپیاده شدن کالا یا نیروها
build-ups
نیروی کمکی تقویت نیروها
landing forces
نیروها پیاده شونده به ساحل
build up
بالا بردن توان رزمی نیروها
employment
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
build-up
بالا بردن توان رزمی نیروها
ingross
تحریر کردن جمع اوری نیروها
build-ups
بالا بردن توان رزمی نیروها
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
pantheism
فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
target array
نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
transfer berth
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
aerodynamics
شاخهای از علوم در موردتولید نیروها در اثر حرکت سطوح و اشکال مختلف درهوا یا سایر گازها
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
mobilization reserves
ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
seconds
مجدد
seconded
مجدد
second
مجدد
furthermore
مجدد
furthers
مجدد
further on
مجدد
reflorescence
مجدد
further
مجدد
furthered
مجدد
renewed
مجدد
furthering
مجدد
seconding
مجدد
admeasurement
تقسیم
graduator
خط تقسیم کن
apportionment
تقسیم
allotment
تقسیم
allotments
تقسیم
sharing
تقسیم
dispensation
تقسیم
dispensations
تقسیم
admensuration
تقسیم
dealing
تقسیم
divisions
تقسیم
repartition
تقسیم
cleavage
تقسیم
allocating
تقسیم
allocates
تقسیم
cleavages
تقسیم
allocate
تقسیم
distributions
تقسیم
branches
تقسیم
branch
تقسیم
division
تقسیم
distribution
تقسیم
reebtry
ورود مجدد
retakes
گرفتن مجدد
re-runs
نمایش مجدد
reentrance
دخول مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
retake
گرفتن مجدد
retaken
گرفتن مجدد
reeducation
تربیت مجدد
reebtry
تملک مجدد
reebtry
دخول مجدد
reexport
صادرات مجدد
comeback
دستیابی مجدد
renascence
زندگی مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
re-ran
نمایش مجدد
renegotiation
مذاکره مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
re-run
نمایش مجدد
re-running
نمایش مجدد
remand
بازداشت مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
reintegration
استقرار مجدد
reinsurance
بیمه مجدد
reinfection
عفونت مجدد
regeneracy
تولید مجدد
regelation
انجماد مجدد
reformat
فرمت مجدد
reoccur
فهور مجدد
remotion
حرکت مجدد
re attachment
توقیف مجدد
recaption
توقیف مجدد
recompile
کامپایل مجدد
reconversion
گرایش مجدد
revisits
ملاقات مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
revisited
ملاقات مجدد
revisit
ملاقات مجدد
replenish
پرکردن مجدد
replenish
تدارک مجدد
remands
بازداشت مجدد
reapparition
فهور مجدد
re claim
تقاضای مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
reissues
چاپ مجدد
reissued
چاپ مجدد
reissue
چاپ مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
remanded
بازداشت مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
remanding
بازداشت مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
recoupment
کسب مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
rally
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
replenishing
تدارک مجدد
rededication
اهدا مجدد
rededication
تقدیم مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
retaking
گرفتن مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
recounts
شمارش مجدد
recounting
شمارش مجدد
recounted
شمارش مجدد
recount
شمارش مجدد
replenished
پرکردن مجدد
replenished
تدارک مجدد
reissuing
چاپ مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
replenishes
تدارک مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
revaluation
ارزیابی مجدد
restatement
بیان مجدد
reloading
پر کردن مجدد
restatements
بیان مجدد
reloaded
بارکردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
reload
بارکردن مجدد
resurvey
بررسی مجدد
recurrences
رویدادن مجدد
reversion
ترجمه مجدد
resupply
اماد مجدد
reloads
پر کردن مجدد
reloads
بارکردن مجدد
retread process
تعمیر مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com