Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English
Persian
reduce
تقلیل یافتن
reduces
تقلیل یافتن
reducing
تقلیل یافتن
diminish
تقلیل یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
lessen
تقلیل یافتن
lessened
تقلیل یافتن
lessening
تقلیل یافتن
lessens
تقلیل یافتن
Other Matches
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
reduction
تقلیل
reductions
تقلیل
reductional
تقلیل
diminution
تقلیل
cut back
تقلیل
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
data reduction
تقلیل داده ها
reductive
تقلیل دهنده
depopulation
تقلیل نفوس
cut back
تقلیل دادن
reducer
تقلیل دهنده
reducible
تقلیل پذیر
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
depauperate
تقلیل یافته
reduction ratio
ضریب تقلیل
cuts
تقلیل دادن
reduction coefficient
ضریب تقلیل
depletable
تقلیل یافتنی
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
reducing
تقلیل دادن
monetary contraction
تقلیل پول
weakened
تقلیل دادن
weakening
تقلیل دادن
depletion
رگ زنی تقلیل
weakens
تقلیل دادن
deflation
تقلیل قیمتها
weaken
تقلیل دادن
reduce
تقلیل دادن
cut
تقلیل دادن
reduces
تقلیل دادن
depletion
تقلیل درامد ملی
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
deflation
تقلیل میزان پول
deplete
تقلیل درامد ملی
depleted
تقلیل درامد ملی
scrimp
نحیف تقلیل دادن
irreducible
غیر قابل تقلیل
depleting
تقلیل درامد ملی
diminished
[قوس تقلیل یافته]
depletes
تقلیل درامد ملی
reduced form
فرم تقلیل یافته
single reduction
تقلیل سرعت تکی
diminished
: تقلیل یافته کاسته
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
design strength
مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction
تقلیل داده ها کاهش داده ها
discovering
یافتن
discovered
یافتن
discover
یافتن
finds
یافتن
find
یافتن
discovers
یافتن
detecting
یافتن
detects
یافتن
detect
یافتن
detected
یافتن
prefers
ترجیح یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
conquer
پیروزی یافتن بر
preferring
ترجیح یافتن
specialization
تخصص یافتن
waning
کاهش یافتن
wanes
کاهش یافتن
get out
رهایی یافتن
waned
کاهش یافتن
conquering
پیروزی یافتن بر
wane
کاهش یافتن
overcome
غلبه یافتن
prefer
ترجیح یافتن
overpowers
استیلا یافتن بر
luxuriated
شکوه یافتن
luxuriate
شکوه یافتن
recuperate
بهبودی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
recuperated
بهبودی یافتن
recuperates
بهبودی یافتن
diminishes
نقصان یافتن
recovering
بهبودی یافتن
diminish
نقصان یافتن
recuperating
بهبودی یافتن
overpower
استیلا یافتن بر
overpowered
استیلا یافتن بر
luxuriates
شکوه یافتن
hold out
بسط یافتن
accruing
گسترش یافتن
accruing
افزایش یافتن
accede
دست یافتن
accede
راه یافتن
acceded
دست یافتن
immix
امیزش یافتن
acceded
راه یافتن
accedes
دست یافتن
accedes
راه یافتن
learns
اگاهی یافتن
learn
اگاهی یافتن
acceding
دست یافتن
acceding
راه یافتن
overcoming
غلبه یافتن
overcomes
غلبه یافتن
alters
تغییر یافتن
altering
تغییر یافتن
altered
تغییر یافتن
accrues
گسترش یافتن
tenses
تشدید یافتن
accrue
گسترش یافتن
conquers
پیروزی یافتن بر
centralisation
مرکزیت یافتن
accrue
افزایش یافتن
centralization
مرکزیت یافتن
hunt out
با جستجو یافتن
recover
بهبودی یافتن
diverges
انشعاب یافتن
diverged
انشعاب یافتن
diverge
انشعاب یافتن
alter
تغییر یافتن
accrues
افزایش یافتن
luxuriating
شکوه یافتن
ends
خاتمه یافتن
tensest
تشدید یافتن
deploy
گسترش یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
relax
تخفیف یافتن
tensing
تشدید یافتن
break out
شیوع یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
center
تمرکز یافتن
deploying
گسترش یافتن
deploys
گسترش یافتن
tenser
تشدید یافتن
shrink
کاهش یافتن
shrinking
کاهش یافتن
shrinks
کاهش یافتن
ended
خاتمه یافتن
terminated
خاتمه یافتن
scant
تخفیف یافتن
outspread
گسترش یافتن
tense
تشدید یافتن
tensed
تشدید یافتن
transcends
برتری یافتن
transcending
برتری یافتن
transcended
برتری یافتن
transcend
برتری یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
attained
دست یافتن
attaining
دست یافتن
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
attains
دست یافتن
expand
بسط یافتن
ensures
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensure
اطمینان یافتن
expanding
بسط یافتن
expands
بسط یافتن
achieved
دست یافتن
attain
دست یافتن
achieves
دست یافتن
dominate
تفوق یافتن
terminates
خاتمه یافتن
come off
تحقق یافتن
come off
وقوع یافتن
end
خاتمه یافتن
come round
شفا یافتن
come through
وقوع یافتن
terminate
خاتمه یافتن
convect
انتقال یافتن
achieving
دست یافتن
dominates
تفوق یافتن
dominated
تفوق یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com