English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
appraise تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
Other Matches
appraisals تعیین قیمت کردن
appraisal تعیین قیمت کردن
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
evaluated تقویم کردن قیمت کردن
evaluate تقویم کردن قیمت کردن
evaluating تقویم کردن قیمت کردن
evaluates تقویم کردن قیمت کردن
assessments تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
appraisal تعیین قیمت
price determination تعیین قیمت
appraisals تعیین قیمت
administered price قیمت تعیین شده
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
assessment تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
assessments تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
declared value قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
collusion برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
quantity theory of money نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
gregorian calendar تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
almanacs تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacks تقویم سالیانه تقویم نجومی
cost records مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
assessed تقویم کردن
values تقویم کردن
valuing تقویم کردن
assess تقویم کردن
evaluated تقویم کردن
evaluates تقویم کردن
assesses تقویم کردن
apprising تقویم کردن
evaluate تقویم کردن
apprises تقویم کردن
evaluating تقویم کردن
apprise تقویم کردن
value تقویم کردن
assessing تقویم کردن
misvalue اشتباها تقویم کردن
misestimate بناحق تقویم کردن
appraisal تقویم ارزیابی کردن
appraisals تقویم ارزیابی کردن
appraises تقویم کردن تخمین زدن
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
appraised تقویم کردن تخمین زدن
appraise تقویم کردن تخمین زدن
appraising تقویم کردن تخمین زدن
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
process تقویم کردن تولید کردن
processes تقویم کردن تولید کردن
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
bid خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
blood group تعیین کردن
blood type تعیین کردن
specifying تعیین کردن
bound تعیین کردن
specify تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
fix on تعیین کردن
identifies تعیین کردن
slated تعیین کردن
appointe تعیین کردن
slates تعیین کردن
formulation تعیین کردن
ascertian تعیین کردن
appoint تعیین کردن
appoints تعیین کردن
slate تعیین کردن
specifies تعیین کردن
tell off تعیین کردن
blood types تعیین کردن
determining تعیین کردن
identify تعیین کردن
identifying تعیین کردن
fixes تعیین کردن
determines تعیین کردن
fix تعیین کردن
determine تعیین کردن
identified تعیین کردن
apprises قیمت کردن
apprising قیمت کردن
apprise قیمت کردن
valuing قیمت کردن
value قیمت کردن
values قیمت کردن
states تعیین کردن حال
delimits تعیین کردن حدود
abound تعیین حدود کردن
genealogize تعیین نسب کردن
quantifies کمیت را تعیین کردن
stated تعیین کردن حال
state تعیین کردن حال
identifying تعیین هویت کردن
state- تعیین کردن حال
rezone از نومحدوده تعیین کردن
assessing تعیین کردن بستن
stating تعیین کردن حال
locate تعیین محل کردن
fixes تعیین کردن قراردادن
located تعیین محل کردن
locates تعیین محل کردن
locating تعیین محل کردن
to fix quota تعیین سهمیه کردن
assess تعیین کردن بستن
assessed تعیین کردن بستن
quantifying کمیت را تعیین کردن
quantify کمیت را تعیین کردن
quantified کمیت را تعیین کردن
fix تعیین کردن قراردادن
delimiting تعیین کردن حدود
demarcated تعیین حدود کردن
demarcates تعیین حدود کردن
delimited تعیین کردن حدود
demarcating تعیین حدود کردن
admeasure تعیین حصه کردن
identified تعیین هویت کردن
peg تعیین حدود کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
predestine قبلا تعیین کردن
pegs تعیین حدود کردن
pin point تعیین محل کردن
identify تعیین هویت کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
identifies تعیین هویت کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
assesses تعیین کردن بستن
demarcate تعیین حدود کردن
delimit تعیین کردن حدود
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
cost قیمت گذاری کردن
overcharges در قیمت اجحاف کردن
overcharged در قیمت اجحاف کردن
overcharging در قیمت اجحاف کردن
overcharge در قیمت اجحاف کردن
qualifies تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
to set out نشان دادن تعیین کردن
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribes نسخه نوشتن تعیین کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
prescribed نسخه نوشتن تعیین کردن
stated تعیین کردن وقرار دادن
quantitate چندی چیزی را تعیین کردن
states تعیین کردن وقرار دادن
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
stating تعیین کردن وقرار دادن
prescribing نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe نسخه نوشتن تعیین کردن
state تعیین کردن وقرار دادن
subrogate قائم مقام تعیین کردن
overcharge قیمت اضافی غلو کردن
overcharging قیمت اضافی غلو کردن
price market وضع کردن قیمت در انحصار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com