Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
sequential color television
تلویزیون رنگی مرحلهای
Other Matches
color television
تلویزیون رنگی
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
pal
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pals
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
step restart
شروع مجدد مرحلهای بازاغازی مرحلهای
colours
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
channel selector
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
dye sublimation printer
چاپگر رنگی باکیفیت بالا که تصاویری با پاشیدن قط عات رنگی روی کاغذ ایحاد میکند
triads
1-سه عنصر یا حرف یا بیت 2-شکل سه ضلعی که از نقاط فسفری رنگی قرمز و سبز وآبی در هر پیکسل درصفحه نمایش رنگی RGB تشکیل شده است
triad
1-سه عنصر یا حرف یا بیت 2-شکل سه ضلعی که از نقاط فسفری رنگی قرمز و سبز وآبی در هر پیکسل درصفحه نمایش رنگی RGB تشکیل شده است
single step
تک مرحلهای
phasic
مرحلهای
stepwise regression
رگرسیون مرحلهای
two stage experiment
ازمایش دو مرحلهای
step growth polymerization
بسپارش مرحلهای
stepwise polymerization
بسپارش مرحلهای
step reaction polymerization
بسپارش مرحلهای
step polymerization
بسپارش مرحلهای
PM
تلفیق مرحلهای
phase
مرحلهای کردن
multi stage
چند مرحلهای
phased
مرحلهای کردن
phases
مرحلهای کردن
multistage
چند مرحلهای
solid
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
multi stage production
تولید چند مرحلهای
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
sequence curcuit
مدار چند مرحلهای
phasic stretch reflex
بازتاب کشش مرحلهای
two stage sampling
نمونه گیری دو مرحلهای
multilevel addressing
ادرس دهی چند مرحلهای
one pass assambler
همگذار یک مرحلهای اسمبلر تک گذاره
dashes
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashed
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
polyphase sort
جور کردن چند مرحلهای
dash
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
phaseout
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
thor
نوعی موشک یک مرحلهای اتمی بالیستیکی برد متوسط
minuteman
نوعی موشک سه مرحلهای قاره پیمایی که کلاهک اتمی حمل میکند
homing phase
مرحلهای از پرواز موشک هدایت شونده بین نیمه مسیرو نزدیک هدف
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
binding time
زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
syntax
مرحلهای در کامپایل که در آن عبارتها بررسی می شوند برای اینکه آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
a television
تلویزیون
goggle box
تلویزیون
Goh Chok Tong
تلویزیون
telly
تلویزیون
tellies
تلویزیون
educational television
تلویزیون اموزشی
closed circuits
تلویزیون مداربسته
faceplate
صفحه تلویزیون
closed circuit
تلویزیون مداربسته
screens
صفحه تلویزیون
TV
مخفف تلویزیون
couch potatoes
معتاد به تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
screening, screenings
صفحه تلویزیون
screened
صفحه تلویزیون
screen
صفحه تلویزیون
vieming screen
صفحه تلویزیون
channel selector
سلکتورکانالهای تلویزیون
television broadcasting station
فرستنده تلویزیون
TVs
مخفف تلویزیون
channel
کانال تلویزیون
videoing
تلویزیونی تلویزیون
channeling
کانال تلویزیون
channelled
کانال تلویزیون
channels
کانال تلویزیون
videoed
تلویزیونی تلویزیون
channeled
کانال تلویزیون
face
صفحه تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
faces
صفحه تلویزیون
videos
تلویزیونی تلویزیون
cylindrical faceplate
صفحه استوانهای تلویزیون
flaked
برفک زدن تلویزیون
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
televisor
بیننده برنامه تلویزیون
teleplay
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
The television flickers .
تصویر تلویزیون می لرزد
flake
برفک زدن تلویزیون
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
image effect
اثر تصویر تلویزیون
televise
با تلویزیون نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
televises
با تلویزیون نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
spherical faceplate
صفحه محدب تلویزیون
flaking
برفک زدن تلویزیون
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
stage payments
پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
couch potato
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
camcorder
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
screening
نمایش بر روی پرده تلویزیون
picturing
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorders
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
pictures
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
teleran
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
UHF
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
ntsc
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
teleprompter
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
He acquired kudos by appearing on television.
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
crt
وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
hued
رنگی
ingrain
نخ رنگی
pigmental
رنگی
dichromatism
دو رنگی
dichroism
دو رنگی
discoloration
بی رنگی
achromia
بی رنگی مو
trichromat
سه رنگی
achromatisation
بی رنگی
achroma
بی رنگی مو
trichromatism
سه رنگی
chromaticity
رنگی
chromatic
رنگی
coloration
رنگی
achroma
بی رنگی
trichroism
سه رنگی
tinct
رنگی
colored
رنگی
achromatism
بی رنگی
coloured
رنگی
achromatization
بی رنگی
lexical analysis
مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
yoke
هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Autocue
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
unifiable
قابل هم رنگی
vitta
نوار رنگی
monotint
نگار یک رنگی
monotint
عکس یک رنگی
pleochroism
چند رنگی
ocellus
حلقه رنگی
polychroism
چند رنگی
stined glass
شیشه رنگی
pigment dye
ماده رنگی
pigment cell
یاخته رنگی
trichromatic theory
نظریه سه رنگی
photochromy
عکاسی رنگی
pentachromic
پنج رنگی
paraffin wax
موم رنگی
opalescence
شیری رنگی
colorant
مواد رنگی
oleograph
عکس رنگی
blacks
سیاه رنگی
pencils
مداد رنگی
dye stuff
ماده رنگی
color graphics
گرافیک رنگی
dyestuff
ماده رنگی
color code
رمز رنگی
color camera
دوربین رنگی
cingulum
خط رنگی ومارپیچ
pigmentation
رنگی شدن
pencilling
مداد رنگی
color printer
چاپگر رنگی
blackest
سیاه رنگی
coloured cement
سیمان رنگی
blacker
سیاه رنگی
blacked
سیاه رنگی
colored pencil
مداد رنگی
colored glass
شیشه رنگی
black
سیاه رنگی
color trace recorder
رسام رنگی
photochrome
عکس رنگی
chromophotograph
عکس رنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com